مرگ یکی از موضوعات مورد علاقه منه، البته مرگ خودم. روزهایی که افسرده ام و زندگی رو نمیخوام به کنار، حتی اوقاتی که شادم -مثل روزی که گذشت- و پر از میل به زندگیم باز هم به هر بهانه با ربط و بی ربطی بهم مرگ فکر میکنم.
پ.ن.
یک سال و چهارماه از نوشتن این یادداشت میگذره. یادمه که گذاشته بودم تا کاملش کنم و هیچ وقت حوصله م نشد. اون موقع فکر میکردم باید به صورت مفصل به افکارم پیرامون مرگ بپردازم و همه رو مکتوب کنم. الان که خوندمش بیشتر برام مهمه بدونم که اون موقع چه چیزی واقعا شادم کرده بود؟
این هم سومین پیشنهاد اتفاقی بلاگ اسکای