خوشحالِ خوشحالم و توی سرم نوای "حالا گوشیم میاد، دلداروم میاد" داره پخش میشه. عصر قراره گوشیمو بیارن. بیشتر از این خوشحالم که پولشو خودم دراوردم. خیلی میچسبه بعد از پنج سال نون خور شوهر بودن دوباره دستت بره تو جیب خودت.
ناگفته نماند من از اونام که هر وقت خیلی خوشحال بودم، دست غیب آمده و یه بیلاخ گنده فرو کرده تو چشمم؛ واسه همینه که سالهاست به وقت خوشحالی زیاد، یه دیده بان بالای برجک مغزم منتظره ببینه بیلاخ بعدی از کجا شلیک میشه.
گوشیت مبارک
و زنده باد بانویی که مستقله
اما دیدت رو به اتفاقها عوض کنی اونوقت این بیلاخ ها تبدیل میشه به خوشیهای مضاعف