میدونی غمناکترین چیز دنیا دواسه من چیه؟
دستمال آشپزخونه
غمناکه، نه به خاطرزجه مویه های فمینیستی در باب مظلومیت و محدودیت زن، به خاطر اینکه تا دستمالو میگیرم دستم و شروع میکنم به تمیزکاری اون بخش ناموزون مغزم از خواب بیدار میشه، شاید هم بخش موزون مغزم میره رو اسکرین سیور 3d pips و بعد جمله ها و کلمه های خیلی دور و حادثه ها و دیالوگهای خیلی تلخ پشت هم تو ذهنم ردیف میشن. شوینده رو اسپری میکنم روی سطوح و ذهن بی رحمم مثل غولی که بوی طعمه بیدارش کرده باشه منو میگیره تو مشتش و میبره به پستوی تاریک گذشته ها و به خاطر همه اون چیزهایی که نگفته ام تنبیهم میکنم و به خاطر اون چیزهایی که گفته ام مسخره میکنه و من از درون خسته و متلاشی میشم. همینه که دستمال آشپزخونه که میبینم غصه م میگیره.