وقتی کلافه ام و سردرگم دور خودم میگردم، ازم نمیپرسه چته؟ چرا نمیشینی و آروم نمیگیری؟ به جاش میاد تو آشپزخونه و دور و برمو خلوت میکنه، چون میدونه نظم درست همون چیزیه که تو اون لحظه احتیاج دارم ولی ایجادش از خودم برنمیاد. بعد یه لیوان چایی میده دستم که مجبور شم بشینم و تمرکز کنم.