کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

آناکارنینا در آشپرخانه اوپن

میگه: چند شب پیش خواب فلانی (معشوق قدیمیش) رو دیدم.

میگم: خب؟

میگه: شوهرمم تو خوابم بود.

با هیجان و طنزالود میگم: خب؟

میگه: من و اون وایساده بودیم سر سینک با هم ظرف میشستیم. شوهرمم داشت چایی دم میکرد. 

میگم: ظرف میشستین؟!

میگه: آره اون کفی میکرد من آب میکشیدم، همینجور حرف هم میزدیم با هم. شوهرمم داشت حرفامونو گوش میداد.

میگم: همین؟! یه جوری گفتی. فلانی بود، شوهرمم بود من رفتم تو فاز تریسام:)))))

با لگد میکوبه تو ساق پام. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد