کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

بچه های ما همونی میشن که ما هستیم، حتی اگه از خودمون خوشمون نیاد.

اخیرا چند مرتبه رفته ام تو اتاق بچه ها و دیده ام یکیشون روی تخت بی حرکت نشسته و خیره شده به یه نقطه. میگم داری چی کار میکنی مامان جان؟ میگه دارم فکر میکنم. میپرسم به چی فکر میکنی؟ جواب میده نمیدونم. 

یادم میاد چند بار در حالی که تو فکر و خیال خودم بوده ام مچمو گرفتن و پرسیدن داری چی کار میکنی و جواب داده ام دارم فکر میکنم. احساس میکنم بچه سه ساله نباید اینجوری باشه؛ نباید حالاتش اینقدر نوسان داشته باشه، یه زمان پر از شر و شور و خارج از کنترل و یه زمان اینجور لوباتری.  نمیدونم چی کار میشه براشون کرد. سعی خودمو میکنم که محیط و فعالیتهاشونو جوری طراحی کنم که بتونن انرژیشونو تخلیه کنن و روحیه شون بالا بمونه ولی درنهایت ذاتشون از یه گوشه میزنه بیرون. احساس میکنم نباید با ذاتشون دربیافتم/دربیافتن چون بیشتر ازشون انرژی میگیره. خلاصه دارم روی لبه تیغ هیپ هاپ میرقصم. 

نظرات 3 + ارسال نظر
شاه‌مقصود یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 10:08 ق.ظ

بذار تو حال خودش باشه

کاری ندارم بهش
ولی از این وضعیت خوشحال نیستم
به نظرم زوده

سحر شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 01:14 ق.ظ http://Saharam.blogsky.com

آخ آخ عنوان از این عمیق‌تر داریم!؟

رینی یکشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 11:52 ب.ظ http://reyni.blogsky.com/

بالاخره بچه ها هم مثل ما آدمن...
یه وقتهایی پر از انرژی ان و یه وقتهایی کاملا بی حوصله.
این کاملا اشتباهه که ما بزرگترا فکر می کنیم بچه ها از ما نیستن و باید جور دیگه ای باشن.
گاهی وقتها همین کنجکاوی های زیادی هم باعث میشه بچه پیش خودش فکر کنه حتما یه مشکلی داره در حالیکه نداره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد