کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

پناه میبرم به دوش!

ناخودآگاه من شبیه جومانجیه، آدمها رو از واقعیت میگیره و میبره به دنیای سورئال خودش اونها رو تبدیل به کس دیگه ای میکنه و با قوانین عجیبش به اونها نقشهای عجیبی میده. خودم معمولا متشکل از تکه های خودم در زمانهای مختلفم و نقشم اغلب در حاشیه است. بعد همه این مزخرفات میشه یه خواب طولانی که من مجبورم شب تا صبح تماشاش کنم و صبح با فشار آب گرم سعی کنم از روح و جسمم بشورمش!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد