کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

زنهای دور و برم

  • میگه من همیشه یبوست دارم، فقط به این امید به شوهرم میدم که به روده ام یه فشاری بیاد به کار بیافته.


  • شوهرش دوستش نداره، دو بار مجبورش کرده بچه اش رو سقط کنه، حتی بهش تهمت زده که بچه مال من نیست. مرده میگه بیا خونه رو جای مهریه بگیر و برو، اما زنه وایساده. نمیفهمم چرا یه زن تحصیل کرده با یه شغل خوب که امکان استقلال داره، باید بمونه تا این همه تحقیر بشه؟ راسته که آزادی اول تو ذهن آدم باید باشه.


  • با شوق زیاد از عشق زندگیش تعریف میکنه که بعد سه سال رابطه، عاقبت ازش خواستگاری کرده و من یادم میافته که صبح آشناییشون، عشق زندگیش به من گفته بود "صبح بخیر عشقم"! اغلب ما زنها اولیش نیستیم، اگه شانس بیاریم آخریش باشیم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد