کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

غرغرهای یک زن خانه دار

میدنی چیه؟ من صبور نیستم. من فقط ادای صبرو در میارم.


دلم میخواست دیشب تا صبح شوهرم رو شماتت کنم. دلم میخواست بیشتر از هزاربار بهش بگم من میدونستم این جوری میشه! من بهت گفته بودم این جوری میشه! دلم میخواست بابت همه اشتباهاتش از اول آشناییمون تا امروز سرزنشش کنم. دلم میخواست به اون شخص احمق دیوث عوضی که موقع انجام همه این اشتباهات نقش راهنمایی گمراهی رو براش داشت فحش ناموسی خیلی غلیظ بدم! اما به جاش چیکار کردم؟ هیچی! به رسم ادب یه کم دلداریش دادم و بعد سکوت کردم که واسه خودش بره تو غار تنهاییش.


نمیدونم چند بار دیگه باید سرش به سنگ بخوره تا بفهمه خیر و صلاحش کدومه و دوست و دشمنش کیه. من صبور نبودم، نمیدونم الان چطور دارم در این وضعیت احمقانه خودم رو کنترل میکنم؟! شاید واقعا صبور شده ام، شاید هم فقط یه ماسک سنگین زده ام که دیر یا زود خسته ام میکنه و میاندازمش. از اون روزی میتریم که دیگه انرژی ادامه این نقشو نداشته باشم. از اون روز خیلی میترسم.

نظرات 1 + ارسال نظر
Marzie پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 10:25 ق.ظ

خوبی؟ دلتنگنم دختر جان :**

خوبم دوستم
بوس به دل قشنگت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد