کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

من یک مستحَله هستم

شاید نفس مذهب این طور نباشد، اما مذهبی ها معمولاً‌ آدمهای برچسب بزنی هستند. اولین و ساده‌ترین برچسب، برچسب خوب و بد است. مثلا به راحتی به یک زن محجوب (مخصوصا چادری) که شئونات اسلامی را رعایت میکند برچسب خوب و به دختری که خلاف این باشد برچسب بد میزنند. زمانی که خودم را مذهبی میدانستم، سعی میکردم قضاوتم را از این سطح بالاتر ببرم، که نمیدانم آیا موفق شدم یا نه. اولین قدمی که برداشتم این بود که به جای زدن برچسب خوب یا بد، آدمها را به دسته‌های مذهبی و غیرمذهبی تقسیم کردم، یعنی کسانی که تقید به شرعیات دارند و کسانی که چنین تقیدی ندارند. بعد از آن سعی کردم در برخورد با آدمهای غیرمذهبی (علی‌رغم پیش‌داوری که در موردشان داشتم) نکات مثبت شخصیتشان را شناسایی کنم. در حین بررسی آدمهای غیرمذهبی، متوجه شدم که اطلاعات بعضی از آنها در خصوص مذهب، به مراتب بیشتر و حتی عمیقتر از آدمهای مذهبی است. گاهی حتی اعتقادات راسخ و عجیبی به بعضی مسائل مذهبی داشتند! 


و حالا، خودم در آستانه سی سالگی، یکی از همان غیرمذهبی‌ها هستم که حجم قابل توجهی اطلاعات در مورد مذهب دارد، اما نمی‌خواهد -یا شاید نمی‌تواند مقید باشد. حالا دیگر از دیدن خودم در آینه تعجب نمی‌کنم اما تعجب مذهبی‌ها را در برخورد با خودم درک میکنم. تنها توصیفی که می‌توانم از خودم داشته باشم همان است که جورج ارول در کتاب دختر کشیش گفت: مثل بچه‌ای هستم که دیگر بزرگ شده و داستان پریان را باور نمی‌کند. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد