کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

امیدوارم منو بخشیده باشه

اولین شرکتی که کار میکردم، نگهبان دم درش خاطرخوام شده بود. ازش بدم نمیومد پسر خوب و بانمکی بود؛ ولی واسم افت داشت با نگهبان دم در شرکت ازدواج کنم. هیچ وقت محلش نذاشتم. 
نظرات 1 + ارسال نظر
صادق(فرخ) پنج‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 08:48 ب.ظ

نباید عذاب وجدان داشته باشی.... کبوتر با کبوتر باز با باز دیگه
شما مثلا فوق لیسانس داری ... اون وقت مگه میشه ؟؟ کفو بودن در همسری یکی از ملاکهای بسیار مهمه ... به نظرم از فکرش بیا بیرون

بهش زیاد فکر نمیکنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد