کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

معتادها الکی معتاد نشدند. معتادها درد داشتند، غصه میخوردند، از شرایط موجود راضی نبودند، نمیخواستند عین خرهای توی طویله کاه بریزند جلویشان و بار بگذارند روی گرده شان....


معتادها درد داشته اند، معتادها ناراضی بوده اند، نه توانستند شرایطشان را عوض کنند و نه توانستند تحملش کنند، اینجور شد که رفتند معتاد شدند.

نظرات 1 + ارسال نظر
صادق(فرخ) دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:16 ق.ظ

به نظرم هر چی می کشی از دست همین دختر دایی عزیزته
... البته قربانزاده هم به لحاظ هنری چیزی در چنته نداشت . فقط مدل مو و تیپ و قیافه اش اون روزها توی بورس بود . کارگردانها به آدمهای متفاوت که قابلیتهای متعددی دارند ، علاقه نشون میدن .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد