کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

جونم به اون تخیلت

بچه ها تو یه سنی، با پی پی خودشون (که یه جورایی حاصل دسترنجشونه) ارتباط عاطفی برقرار میکنن، من عاشخ اون ارتباط عاطفیشونم..بعد یکی از خواهرزاده هام رو تو سن ارتباط عاطفی با پی پیش برده بودم دستشویی، سه عدد دوست واسه خودش تولید کرد، یکیش خیلی بلند بود، یکیش کمی کوتاهتر، یکیش هم خیلی کوچولو، بعد گفت: خاله نیگا کن، این باباست، این مامانه، اینم منم.

دل بعضی ها هم جای کینه ندارد، از بس که غصه دارند...

از آقایون آدرس بپرسید، نه از خانمها

تجربه میگه بهتر جواب میده، هر چند که استثنا همیشه هست.

 

به نظر من خدا جونورا را بیشتر از ما دوست داشته، چون بهشون شعور نداده، موجود بیشعور هم غصه نمیخوره، موجودی هم که غصه نمیخوره، چه غم داره؟

این خلافکارای تو فیلما (و بعضاً تو واقعیت) خیلی فیلسوفن.... در یه حدی از نبوغ.... من خودم معتاد عرقخور پدرسوخته دیده م که یه جماعتی سخنان حکیمانه ش رو واسه هم نقل میکنن، واقعا هم حکیمانه است.

  (دینگ) از دوستی قدیمی پیامک آمده، شامل دو خط شعر و یک جمله رسمی تبریک عید. پیام را میبندم، خیلی وقت است که جواب تبریک و تسلیتها را نمیدهم. اما این یکی فرق دارد، دوباره به صندوق ورودی پیامها میروم و یکی از آنهایی که برایم فرستاده اند را برایش ارسال میکنم. فوراً جواب میدهد:

- پس تو هنوز زنده ای و یه احوالی از ما نمیگیری؟

= زنده بودنم دست خودم نیست، و الا ازش دست میکشیدم..... من در زمان و مکان نامعلومی گم شده ام، و انگار از یابنده تقاضا شده است مرا به نزدیکترین سطل زباله بیاندازد..... حالا خودت و همسر خوبین؟

- احوالاتمون به خوبی شما نمیرسه؟

چه لحن غریبه ای! زمانی از فرط صمیمیت تله‌پاتی داشتیم و حالا متلک بارم میکند. به سبک خودم جواب متلکش را میدهم.

=قلم بازها ادبیات نوشتاری  افراد را تمیز میدهند، مثل دستخط.

-  نه معنی قبلی رو فهمیدم، نه این یکی رو. تو رو خدا یه جوری حرف بزن بدرکم.

=ترجمه لری: مدتی است عن و گهم قاطی شده....ضمناً تا جایی که یادمه تو تیکه انداختن بلد نبودی، یکی یادت داده، بیخود سعی نکن گوزپیچم کنی.

- نخواستم تیکه بندازم، در ضمن از اینکه بگی دیگران حرف یادم دادن فوق العاده بدم میاد، حالا منظورت کی بود؟ نکنه شوهرمه؟

خیلی چیزها دارم در جوابش، اما فقط میگویم:

=حالا جوش نیار.

- مسئله جوش آوردن من نیست، مسئله اون شکس که خدا نکنه تو دل کسی خونه کنه.

= خدا نکنه....

-اگه مستقیم بگی چه مرگته بیشتر حال میکنم.

=آخه تو لری هم سرت نمیشه عزیز دل برادر! من خودم با خودم دست به یقه هستم، چطور به تو بگم دردم چیه؟.... باور کن چندوقته اصلا درک نمیکنم اوقاتم صرف چی میشه. دارم همه افکار و عقاید و باورها و عواطفم رو شخم میزنم.... درست مثل یک نوجوان سیزده ساله، حیران و سرگردان، دنبال هویتم میگردم.... به علائقم شک کرده‌م، به موفقیتهام، عزیزانم، ارزشهام، به زمین و زمان....من اون مرضیه که میشناختیم نیستم. از من یه مرضیه جدید سرزده که خودم هم نمیشناسمش. فعلا خودمون با هم درگیریم.

- من که همیشه جورکش غصه هات بودم یا حالا سعی کردم باشم، حتی از راه دور.لازم به دعوا کردن نبود ولی تو فقط دردت این نیست. حالا تو بگو کی بهت چیزی گفته؟

آه بی صدایی میکشم.این هم مدل جدید همدلی است!

= چی میگی تو؟ کسی چیزی نگفته. درد من همون بود، باور نمیکنی؟

- آخه  حرفای اولت با بعدش فرق میکنه، حالا یا واقعا گوزپیچ شدی، یا پیچ‌گوز یا شایدم نمیخوای بگی.

=بیشتر دقت کن جانم، حرفام از اول همین بود.

- هر وقت فکر کردی من به دردتمیخورم خبرم کن، هر کاری از دستم بربیاد، نوکرتم.

=قربون مرامت، چاکرتم با وفا

- بیمه ابولفضل.... رفیق بی کلک مادر... دریای غم ساحل ندارد، کون گشاد پارو بزن

= دسته پارو تو کون بدخوات

پایان

یه روزم به دخترم میگم میخوای بدونی مامانت چه روزایی رو گذرونده، بیا، این نشونی اینترنتی رو بگیر، برو نوتهای مامانت رو بخون.....

این همدانشگاهی های ما، معلوم نیست دارن چه غلطی میکنن تو ایران، نه تو فیسبوقن، نه تو پلاس، نه هیچ قبرستون دیگه!!!!!!!!!

محکم باش دختر! زعفرونی!

غده سرطانی رو باید کند و انداخت دور
همین طور پای قانقاریا شده
همین طور دندون فاسد از ریشه
یه وقتایی کندن و دور انداختن رمز زنده موندنه. یه وقتا انتخاب بین زندگی و مرگ تدریجیه، مرگ غرور و شخصیتت.

مارکز یک بار گفته است:این که می گویند آدم وقتی که  پیر می شود  دیگر دنبال آرزوهایش نمی رود، درست نیست. آدم ها وقتی پیر می شوند که دیگر دنبال آرزوهایشان نروند. 

طفلی دیگه خودش آرزوهاش یادش نمیاد، آلزایمر گرفته :(