کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

لال شم اگه یه روزی به جای اینکه بگم دخترا و پسرا بخوام بگم دخملا و پسملا

خوبی بچگی اینه که از هر چیزی میشه اسباب بازی ساخت.

اگه میخواید یکی رو واسه خودتون نگه دارید، اعتماد به نفسش رو تقویت کنید، نقاط قوتش رو  ببینید و به خودش نشون بدید، بهش بگید که از بودن با اون خوشحالید...

اما اگه میخواید کسی رو بپرونید، اعتماد به نفسشو ازش بگیرید، مدام روی نقاط قوت خودتون تکیه کنید، جوری که انگار هیچ عیبی ندارید، اما به کوچکترین عیب طرف هم رحم نکنید، حتی از کارهای خوبش هم عیب بگیرید، اصلا از اساس سعی کنید کار خوب اون را از منظری بررسی کنید که بد به نظر برسه....  اونوقت طرف تو خودش میشکنه، آروم و بی صدا...یه مدت که بگذره از خودش هم بیزار میشه، چه برسه به شما...

اونقدرم لجم میگیره وقتی این عکسای رمانتیکو میبینم که دختره به انحاء مختلف چپیده تو بغل پسره... حالا یه خورده اش از حسودیه اینه که کلا تو زندگیم بغل نمیشم، بیشترش از حسودیه اینه که چرا همه این دخترای تو عکس اینقده ریز میزه و ظریف مریفن؟؟؟؟؟ مگه دخترای تپل دل ندارن، چرا کسی ازشون عکس نمیگیره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من اصلندش یه شوهر میخوام قدش 195 سانت باشه، وزنش 120 کیلو که من در برابرش ریز میزه باشم!!!!!! تازه بادی بیلدینگ و وزنه برداری هم کار کرده باشه که بتونه هفتاد کیلو رو بلند کنه....


پ.ن.

تبریک میگم به وبلاگ جونم که امروز یه بهونه پیدا شد که من نق بزنم.

احساس میکنم وبلاگم خیلی غریب افتاده، دلم واسش میسوزه... عین این دوستای بی معرفتی هستم که فقط واسه وقتای دلتنگی میخوامش... آخی ... الهی... خوب وبلاگ جونم حرفم نمیاد، چیکار کنم؟