کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

(گلاب به روتون، روم به دیوار) ما هم مثل شما  تا حالا گه نخوردیم ولی فکر کنم مزه اش عین این شیرینی باشه که من الان خوردم!!!!


یادمه قدیما کنسروای لوبیا مزه آهن میداد، حالا ما که تا حالا آهن نخوردیم، از کجا فهمیدیم این مزه، مزه ی آهنه؟.... چه میدونم از کجا میفهمیدیم، شاید از بوش! فقط میخواستم بگم یه وقتایی از این تجربه ها پیش میاد دیگه!

هنوز از تیتیلیک تیتیلیک دکمه های کیبورد لذت میبرم.

الان به جایی رسیدم که دیگه رویایی ندارم، منتظر روزی هستم که دیگه حتی به نداشتن رویا هم فکر نکنم.

دیشب خوابشو میدیدم.... تو هال خونمون نشسته بود و مثل قدیما به سرمون زد آرایش بازی کنیم... تو خواب جزئیات صورتش رو می دیدم و صورتم نزدیک صورتش بود جوری که نفسشو حس میکرد... حالت لبهاش مثل همیشه بود، سرش رو تکیه داده بود و ریلکس منتظر بود که نقاشیمو شروع کنم... با وسواس یه خط چشم خیلی قشنگ براش کشیدم که چشمای گردشو کشیده کرده بود و خیلی جذابتر به نظر میرسید. بهش گفتم همین قدر آرایش بسه برات، خیلی هم خوشگل شدی چیز دیگه ای نمیخوای... جلوی آیینه خودشو ورانداز میکرد و با نگاهش هنرمو تحسین میکرد، من هم نیشم تا بیخ گوشم وا بود، فکرشو نمیکردم کارم اینقدر حرفه ای از آب دربیاد، شانسی خیلی خوب شده بود... یه خورده بعدش دیدم داره از اتاق خواب میاد بیرون،خط پایین چشمش پخش شده بود، ولی زشت نشده بود، یه حالت مرموز و خوبی به چشماش داده بود... تو خواب از دیدنش لذت میبردم، از بودنش، از بازی قدیمیمون...


امروز هواییش هستم... بهش زنگ بزنم یا بی خیالش بشم؟ آخه آدم اینقدر بی معرفت؟ کاش ایمیل داشت یه ایمیل براش میزدم، دلم نمیخواد صداشو بشنوم، حوصله گله گذاری ندارم چون اخلاقشو میدونم که الان دست پیش میگیره که پس نیافته، من هم که طاقت ندارم جوابشو ندم، میزنیم به تیپ و تاپ هم...

آدم تو بعضی از این احکام اسلامی می مونه چهار شاخ، من واقعا دلم می خواد امام زمان (عج) ظهور کنه ببینم اینا حکم اصیل اسلامیه یا ملادرآوردی هستن؟ یکی از این احکام قضیه محلله، یعنی اگه مردی زنش رو سه طلاقه بکنه، راه برگشت براش نیست مگه اینکه مرد دیگه با زنش ازدواج کنه و بعد مرد اول دوباره میتونه با اون زن ازدواج کنه، به مرد دوم هم میگن محلل.... خدایی چندش انگیز نیست؟ بری بگردی یه مرد دیگه رو پیدا کنی که بیاد با زنت .... که بعدش دوباره تو بری با همون زن.... زنه رو بگو اون وسط....

 اولا چرا باید با سه بار طلاق این ممنوعیت به وجود بیاد، اصلندش یه زن و مرد ده بار طلاق بگیرن باز ازدواج کنن،  مگه چی میشه؟ دومندش آخه اون مرد اول چقدر باید بی غیرت و بی ناموس باشه که تن به این موضوع بده؟؟؟ سومندش این مرتیکه اگه تا این حد زنی رو بخواد ، سه بار طلاقش میده؟؟؟

از دیروز تا حالا ذهنم درگیره هاااااااااااااا