کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

واقعاً که...

چند نفر مجروح و زخمی شدن، ما از سر بدبختی به حرفای ا.ن. میخندیم!!! حقشه یه تظاهراتی، یه اعتراضی یه چیزی راه بیاندازیم.... آخه این چه وضعشه؟؟

نظرات 6 + ارسال نظر
عباس چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ق.ظ http://meandmysister.blogsky.com

سلام. چی شده آبجی؟ کجا مجروح شدند؟ یه کم تعریف کن...

پالایشگاه آبادان آتیش سوزی شده، مگر خبر نداری؟

Aria Lonely پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:48 ق.ظ http://dusky.persianblog.ir/

سلام
ممنون
ای بابا ت رو خیلی پسندیدم
بقیه هم عالی هستن
900302 و کلا همه عالی بودن
هر کدومو میخوام بگم میبینم اون یکی هم عالیه
شاد باشی
راستی عضو شدن پرشن بلاگ راحته
فقط عضو شی لایک بزنی میشه
شاد باشی همیشه
همه رو خوندم نوشته هات رو تو این ضفحه

سلام
من هم ممنونم...
خوشحالم که نوشته هامو میپسندی
من هم نوشته های تو رو دوست دارم

مریم پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:24 ب.ظ http://maryamgoli.blogsky.com/

ای ول سیاسی شد باز

با شدت بیشتری این انزجارتو بنویسی من خوشحالتر میشم

میخوای سطل آشغال آتیش بزنم تو وبلاگم؟؟

عباس پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:44 ب.ظ

آها فهمیدم. آره خبر دارم. من فکر کردم تو شعبه های محل کار شما این اتفاق افتاده است. اونو خبر دارم. این که تازه در حضور رئیس جمهور هم بوده.

بله، در حضور شخص شخیص ایشون بوده!!!!!!!

عباس پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:21 ب.ظ

این شخص شخیص خیلی وقته زده جاده خاکی آبجی....

بله...بله..

عباس پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:19 ب.ظ

آبجی خیلی دوستت دارم. قلبمم میگه من قلب آبجیمو دوست دارم. خیلی مهربونی...

قربونت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد