خواهر بالاشهر نشین فعلیم که خدا رو هم بنده نیست، یه زمان پول کرایه خونه تو تهرانو نداشت، شوهرش تو اسلامشهر (حاشیه تهران) خونه اجاره کرده بود. بیشتر اونا میومدن خونه ما و چند روزی میموندن که هم دیداری تازه بشه و هم مخارج خورد و خوراکشون سبک بشه. مامان سعی میکرد حتما یه وعده آبگوشت مشتی بذاره که خواهرزاده کوچولوم بقول مامان جون بگیره. اینهاش بماند، الان چون از چند بابت از خواهره غیظ دارم، دست خودم نیست و دلم میخواد همه پته هاشو بریزم رو آب:)))) اومدم که بگم تو یکی از اون بارهایی که ما میرفتیم اسلامشهر رو داشبورد یه مینی بوس به خط نستعلیق نوشته بود:
معرفت در گرانی است به هر کس ندهند
پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهند
شاید یه زمان که خودم و گوشیم شارژ بیشتری داشت این خزعبلات رو مبسوطش کنم.