شما نرم افزار فیدیبو رو باز کن، برو سراغ کتابهایی که در فیلد خودشون شاهکارن، نظرات مردم رو بخون. اصن یه در تازهای به کسشر گشودهن! کتابخونای مملکت اینان؟ کاش همون پای منبر و تلویزیون بشینن آخوند یه تنه کسشر بگه براشون، اینقدر دست زیاد نشه:))
من نمیفهمم یعنی چی که بهتون بیمحلی میکنم و جواب تماستونو نمیدم، بعد سعی میکنید یه جوری گیرم بندازید یا از طریق دیگه پیغام بدین و بهم بگین ازم دلخورین؟ به درک که دلخورین! من اگه برام مهم بود جوابتونو میدادم. باباجان از من برنجید، با من قهر کنید، منو بندازید دور. اسیر شدیما.
چندین بار بحث مهریه رو پیش کشیده، من هم گفتهم نمیبخشم چون هیچ ارثی از تو به من نمیرسه، وارث اصلی تو پدرت و بچههات هستن. فقط همین مهریه است که بعد از تو برای بزرگ کردن بچههام لازمش دارم. بارها گفتهم اخلاقاً تعهد میدم که هیچ وقت لای منگنهی مهریه نذارمت. امشب باز دوباره میگه بیا فلان قدرش رو ببخش، دولت میخواد 15 درصد مالیات بگیره از مهریه. گفتم باز 85درصدش مال منه، اون پونزده درصد رو سگ خورد. میگه پول بچههای منه، سگ خورد یعنی چی؟ میگم پول بچههای تو کدومه؟ قانوناً این پول مال منه که الان لطف کردهم نخواستمش و دارید ازش استفاده میکنین، از لحظهای که منو بردی تو حجله باید نقدی بهم میدادی. میگه چرا باید مرد مهریه بده اصلا؟ چطور واسه چیزهای دیگه فکرتون جدید میشه، حق و حقوق مساوی میخواید به مهریه که میرسه قانون هزار و چهارصد سال پیش باید اجرا بشه؟ میگم کدوم حق و حقوق مساوی؟ تا وقتی ج.ا. هست و قانونها همینه، من مهریهم رو نمیبخشم. اگه ج.ا. رفت و قانون درستی وضع شد، من هم مهریه نمیخوام. میگه فقط ادعاتون میشه. میگم من هیچ ادعایی ندارم، من یه زن عقب افتادهام، اصلا هر چی تو میگی من همونم. مهریهمو نمیبخشم. مالیاتش هم هر چقدر بشه واسم فرقی نداره.
فلفلی میپرسه اصلا دارید دربارهی چی حرف میزنین؟ میگم دربارهی دزدی قانونی. فسقلی میگه دزدی بده، حتی اگه قانونی باشه. میگم درسته مامان جان.
آقای شوهر میره تو لب، نگاهم نمیکنه، براش چایی میریزم سرشو از گوشی برنمیداره، تشکر نمیکنه، مثلا قهره که خب به عنم که قهره! قبلا بهش گفتهم اصلا همین که ازم میخوای مهریه رو ببخشم یعنی قابل اعتماد نیستی. چرا من باید به تو اعتماد کنم وقتی تو به من اعتماد نداری؟ متاسفانه بنیان خانواده من روی فاضلابه دوستان، یه شهر باید برینن توش.
تا حالا لای منگنهی غرور و نیاز موندی؟ همونجا که دلت میخواد سگ، زرافه یا سوسک باشی، یا یه گلدون یا چراغ چشمکزن سر یه آسمونخراش؛ اصلا هر چیزی باشی جز آدمیزادی که میفهمه کیه، چیه و چی رو با همهی وجودش میخواد اما نباید بیشتر از این بابتش التماس کنه؛ دیگه دلت نمیخواد آدمی باشی که میفهمه بسه ولی میل به ادامه دادن داره.
صبحی دم مدرسه بچه، زیر نگاههای کثیف یه مشت آدم کثیف، حس کردم هر وقت روسری سرم نیست فاز «من هنوز زندهم لعنتیا»ی پاپیلون رو برمیدارم. رسیدم دفتر برام اسمش توقیف ماشین اومد:))
حالا باید چیکار کنم؟
«...میدانی یوزف، در برابر هر زن زیبا، مرد بدبختی هم هست که از بودن با او خسته شده است»