کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

گفتم که خدا بخیر کنه... دیروز برای اولین بار از خونه قهر کردم، اونم چه قهری! هیچ کس نفهمید من قهرم

اگه خوننده میشدم ، حتماً از این تخته حوضیهاش میشدم و یه آهنگ "بابا حیدر" میخوندم که ملت کیف کنند و کف بزنند


عاشق شدم دوباره، درد دلم شد چاره.... بابا حیدر بابا حیدر بابا حیدر


پ.ن.

به قول یکی از دوستان، "احساس خوشبختی میکنم، خدا خودش به خیر کنه"

هر خاصیتی که ماده مخدر داره، عشق به جنس مخالف هم داره. اولش که میخوای بری سراغش میترسی ازش... بعد که امتحانش میکنی خیلی خوشت میاد، میری تو هپروت، لذت میبری...یه خورده بعدش به خودت میای میبینی تو رو از کار و زندگی انداخته، تصمیم میگیری بذاریش کنه، ولی لامصب گرفتارت کرده.... هی میذاری کنار، دوباره میری سراغش... کم کم رسوات میکنه، آبروتو میبره، همه سرزنشت میکنن... آخرش هم اگه خدا به دادت نرسه معلوم نیست کارت به کجاهاااااااا بکشه!!
البته بدیهی است که منظور من عشق ناشی از ازدواج یا عشق منجر به ازدواج  نیست، اونا که حکایت خودشونو دارنچشمک

امروز اولین عیدی سال جدید رو گرفتم، یه سی دی که توش مثنوی معنوی و دیوان حافظ رو با شعرخوانی گرمارودی و امکانات مختلف دیگه داره...

پ.ن.1

دیروز تو نمازخونه باشگاه بعد از نماز ظهر یه عالمه گریه کردم و از خدا یه چیزی رو محکم محکم خواستم، شبش که زیر بارون برمیگشتم با خودم فکر کردم که این موضوع واقعا ارزش اون همه گریه رو داشت؟؟ و صبح که نماز میخوندم گفتم خدایا، اون قضیه دیروز رو که یادته، بی زحمت فراموشش کن


پ.ن.2

امروز فهمیدم پسرداییم از اون برگه شفتالوهایی که از شهرستان خریدم دوست داره، یه کم براش ظرف کردم و فرستادم... جزء معدود دفعاتیه که نسبت به پسردایی هام عاطفه نشون میدم... یاد بچگی ها بخیر


پ.ن.3

اینترنت شرکت مالیده شد رفت پی کارش، به جهنم! خدا برکت به ایدیاسال خونه!

چه بارونی میاددددددددددد عاشق اینم که برم زیر تیر چراغ برق و تو نورش قطره های بارون رو ببینم که صاف میاد تو صورتم!

باید به توصیه دکتر عمل کنم، ولی نمیکنم... چون نمیتونم! آخه چرا توصیه ای میکنید که میدونید کسی نمیتونه بهش عمل کنه؟ هان؟؟ هان؟؟ هان؟؟؟؟


پ.ن.1

اگر اونجوری نمیشد، الان این جوری نبود....


پ.ن.2

- شما انتخابهات درست نبوده و باعث شده اعتماد به نفست رو از دست بدی و افسرده بشی.

- من افسرده نشدم، من افسرده بودم...

حالم خوبه، خدا رو شکر


اینو اینجا نوشتم محض تنوع، آخه هر وقت حالم بده میام مینویسم


پ.ن.۱

اولش توضیح بدم که از این به بعد روزی یه مطلب بیشتر نمیذارم و هر چی (بهتره بگم هر پرت و پلایی) بخوام بگم تو همون یه دونه مطلب روزانه میگم! حالا همچین توضیح میدم انگار روزی شونصدتا بازدید کننده دارم میخوام سرگردون نشن به هر حال که بیشتر پی نوشتها بی ربط خواهد بود.


پ.ن.۲

من نسبت به وقایع اخیر بی تفاوت نیستم و واسه خودم افکاری دارم که ناپخته است و بهتره تو این وبلاگ ننویسمش. اینو نوشتم واسه اینکه اگه یکی از اینجا رد میشد فکر نکنه وبلاگ یه سیب زمینی رو داره میخونه! بابا هر جا میریم حرف سیاسی... یه عده هم حرف دل ما رو میزنن، پس ما هیچی نگیم به جایی برنمیخوره. من فقط اون حرفایی که خوشم بیاد رو تایید میکنم، همین مثلا یکی تو وبلاگش یه چیز با حال نوشته بودم، نقلش میکنم: اغتشاش همسایه قیامه!


پ.ن.۳

یه واقعیتی وجود داره، اونم اینه که حال و هوام شبیه آدمیه که در اول راه یه رابطه است، اما واقعاً این طوری نیست. جالبه نه؟! فکر کنم اثر این کلاس ایروبیکیه که جدیداً میرم. میدونی چیه وقتی دلبسته ی کسی نباشی، زندگی راحته، خیلی راحت... به شرط اینکه افسردگی نگیری


پ.ن.4

یکی از خوبی های بزرگ شدن اینه که خودت میدونی واسه هر غذایی چقدر سیب زمینی، پیاز، لپه و .... لازمه!


پ.ن.5

تا حالا به کلمه تاسکباب فکر کردید؟ تاسکباب= تاس+کباب تاس به معنی کاسه است، کبابی که تو کاسه درست بشه میشه تاسکباب پروفسور هم خودتونید


پ.ن.6

دلم هوای یکی رو کرده... یادش بخیر یه جک خــــــــــــــــــــــــیلی بد تو این زمینه بود که کلی روی اون بنده خدا رو به من باز کرد

حتماً دقت کرده اید که وقتی یکی رو دوست داریم هر چی که ازش میفهمیم (ولو یه چیز بی اهمیت) باعث میشه هی از الکی دوست داشتنمون زیاد بشه....



پ.ن.

این مطلب ربطی به اول پست نداره، فقط میخواستم از روحانیونی که قدرت ماواءالطبیعه دارند و همین جوری بیکار گذاشتنش عاجزانه تمنا کنم منو به سوسک تبدیل کنن بلکه از این زندگی سگی خلاص شم....

عوامل تخلیه کننده ی انرژی من در این روزها

1- راننده سرویس کثافت

2- مدیر منابع انسانیمون که اندازه بز نمیفهمه

3- رئیس کارگزینیمون که هیچ نگم بهتره...

4- مدیر خودم که هر چی کار مربوط و نامربوطه میریزه سر من

5- مدیر تضمین کیفیت با اون همه ادعا و اون کارمندهای خنگش

6- رئیس کارشناسی پروژه ها که میخوام بزنم نصفش کنم با اون همه ادعا و مزخرفگویی هاش!

7- تنهایی خودم در کنار ولنتاین گرفتن ملت!

8- قولی که باید پاش وایسم و داره ذره ذره آبم میکنه...

9- حضور ننه و خستگی مامان


خدایا، من و تو که این حرفا رو با هم نداریم... آخه تو شندرغاز انرژی به من دادی، این همه گرگ رو هم به جون من انداختی... یکاره بگو میخواستی لت و پارم کنی دیگه!


میخوام رها باشم...