کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

۹۰۰۱۱۵

خیالم رو با کسی شریک نمیشم، فقط میگم که قشنگه...

۸۹۱۰۱۴

یه بیماری روحی هست به اسم سادیسم یا همون دیگرآزاری

یه مرض روحی دیگه هم هست، به اسم مازوخیسم، یعنی خودآزاری

یه مرضی هم هست که خودم دارم و نمیدونم اسم علمیش چیه ولی فارسیش میشه: دیگر من آزاری

یعنی چی؟ یعنی یه وقتایی تنم میخاره، دلم میخواد یکی منو بیازاره بهدش من از خودم دفاع کنم یه دوستی داشتم جون میداد واسه ارضاء این نیاز من، یعنی محال بود که بهش بزنگم و جیغ و دادمو درنیاره... یادش بخیر چه دورانی بود واسه خودش...

۹۰۰۱۱۴

ادعای آگاهیمون میشه و ایمیل فوروارد میکنیم با عنوان "ناآگاهی در انتخاب اسم"

در جواب کسی که فرستاده بوداین ایمیل رو، چند خط نوشتم، میذارم اینجا که اگر کسی این ایمیل رو گرفته، این جواب رو بخونه چون به دردش میخوره:

فوروارد کردن ایمیل از روی آگاهی

این ایمیل قبلا هم برام اومده بود ولی من برای کسی نفرستادم چون مزخرف میگه
مثلا لغت غلام
زمانی که در قرآن خدا میخواد حضرت مسیح رو به مریم بده، بهش میگه به تو غلامی میدهم یعنی غلام به معنای پسر سر به راه است نه اون چیزی که اینجا نوشته. این عین آیه قرآنه، و درجواب حضرت مریم میگه: انی یکون لی غلام؟ یعنی من پسر از کجا آورده باشم، درحالی که هیچ مردی منو لمس نکرده. درمورد حضرت یحیا هم در قران لفظ غلام به کار رفته که به حضرت ذکریا غلام عطا میشود. قرآن مال خود عربهاست، پس معلوم میشه که غلام لفظ بدی نیست.
در مورد ذبیح هم به معنی ذبح شده و سر بریده است، ولی نه لزوماً حیوان... تازشم ذبیح خالی اسم نیست، بلکه ذبیح الله اسمه، به معنای سربریده در راه خدا. خدا به حضرت یحیی هم که در راه خدا شهید شد و سرش از تن جدا شد میگه ذبیح الله... و همینطور حضرت اسماعیل که قرار بود سرش بریده بشه و ذبح بشه ( ولی نشد) بهش میگن ذبیح الله. پس این هم بد نیست.
در مورد اصغر و صغری درست نوشته و باید مردم دقت کنن که ائمه این واژه ها رو بدون پیشوند به کار نمیبرند، مثلا میگفت علی اصغر، یعنی علی کوچکتر و علی اکبر یعنی علی بزرگتر یا مثلا فاطمه صغری
بقیه لغتهاش هم خدا میدونه تا چه حد درست نوشته شده.. از این چرت و پرتها زیاد میگن، شنونده باید عاقل باشه، حالا لطفا جواب منو به تمام کسانی بفرستید که قبلا این ایمیل رو واسشون فرستادین. مرسی

پ.ن.

چون این مطلب جدیه، چرت و پرت نمیگم. فقط میگم که امروز به عنوان اولین روز کاری اصلا خوب نبود. اولاً بخاطر حادثه ی فوت یکی از کارگرای شرکت و ثانیاً به خاطر هک شدن اکانتم در فیسبوک. سالی که نکوست از بهارش پیداست!

۹۰۰۱۱۳

ژس از سالها، امسال یک سیزده به در اساسی داشتیم... از صبح تا عصر، با تاب و وسطی و کاهو و هندوانه... سبزه هم گره زدیم به نیت اینکه:

سیزده به در

سال دگر

خونه ی شوهر

بچه بغل


تازه امروز ورژن دیگه ای از این شعر رو یاد گرفتم:

سیزده به در

چهارده به تو

سال دگر

خانه ی شو

بچه بغل

آخی چه دختر کمرویی هستم من!!


پ.ن

نسخه نوشتن واسه آدمای تنها خیلی راحته... تو چه دانی از دل من، خواهر!


پ.ن.2

چقدر قر تو کمرمه... چقدر دلم یه هم رقص میخواد... کلاً همه آرزوهام لنگ یه نفره!


پ.ن.3

یکی-دو سالی میشه تو هر خوشی واسم یه چیزش کمه، اونم یه همراهه. دیگه تکی هیچی واسم مزه نداره... این هم مرضیه واسه خودش، خدا شفام بده. ولی امروز زیاد اونجوری نبودم. واقعاً بهم خوش گذشت، فکر کنم اثر قرص آبی هاست!

۹۰۰۱۱۲

هر کس بد ما به خلق گوید

ما سینه ی او نمیخراشیم

ما خوبی او به خلق گوییم

تا هر دو دروغ گفته باشیم

۸۹۱۰۱۵

یه زمانی به خدا و حکمتش که فکر میکردم، آروم میشدم... دردناکیش به این نیست که دیگه آرامش سابق رو ندارم، دردناکیش به اینه که حتماً یه غلطی کردم که اینجوری شده...


پ.ن.

پدر و مادرم به شدت چشم و دل سیرن، خصوصاً پدرم. ما رو هم مثل خودشون بار آوردن، که هیچ وقت به لقمه ی دست کسی چشم ندوزیم... پس چرا من اینجوری شدم تازگیا؟؟

۸۹۱۰۱۸

معلوم نیست بعضی ها وبلاگ خاطرات روزانه مینویسن یا سناریوی فیلم پور..

۹۰۰۱۱۱

میگن یه فیل گنده رو با یه میخ کوچولو میبندن... موضوع از این قراره که وقتی فیل کوچولوئه، با یه میخ کوچولو میتونن ببندنش، فیل کوچولو هم تلاش میکنه که در بره ولی فایده نداره، زورش کمه و به میخ نمیرسه... بعد از یه مدت فیل کوچولو ناامید میشه و دیگه واسه آزادی تلاش نمیکنه... فیل کوچولو بزرگ میشه، اونقدر که میتونه اون میخ کوچیک رو از جا در بیاره ولی دیگه امیدشو از دست داده... بیخود نیست که میگم من یه فیلم!


پ.ن.

دقت کرده اید پیدا کردن پسته ی بدون پوست وسط آجیل چه کیفی داره... کلاً همه چیزهای خوب وقتی غیر منتظره باشن کیفشون چند برابر میشه! چشم بسته غیب گفتم، نه؟

۸۹۱۰۱۹

- راستی چند سالشه؟

- سی و هفت

- خوب چرا تا الان ازدواج نکرده؟

- چرا ازدواج نکرده!؟ کی گفته ازدواج نکرده؟

- مگه ازدواج کرده؟!!!

- آره بابا، خیلی وقته؛ خانمش هم بارداره!

- راس میگی؟

- دروغم چیه؟

- پس چرا حلقه نمیاندازه؟

- چه میدونم... دوست نداره بیاندازه...

- بیجا میکنه دوس نداره!!

- تو چته؟

- خوب اشتباه میکنه که حلقشو نمیاندازه... باید معلوم بشه کی مجرده کی متاهل... شاید یکی بهش دل ببنده...


پ.ن.1

این دیالوگ ملهم از نقل قول سیب عزیزم از یکی از دوستاش بود.

پ.ن.2

نتیجه اخلاقی واسه دخترخانمها: حلقه مشخصه ی خوبی واسه تشخیص مجرد و متاهل نیست، بسا متاهلانی که حلقه نمیاندازند و بسا مجردانی که از سر مرض حلقه میاندازند!!!

نتیجه اخلاقی واسه آقایون: مجرد یا متاهل، هر چی که هستید، بخاطر آخرتتون هم که شده مرض نداشته باشید!

۸۹۱۱۱۰

گاهی تو آینه به جای خودم، مادرمو میبینم...