کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

دیشب خوابشو میدیدم.... تو هال خونمون نشسته بود و مثل قدیما به سرمون زد آرایش بازی کنیم... تو خواب جزئیات صورتش رو می دیدم و صورتم نزدیک صورتش بود جوری که نفسشو حس میکرد... حالت لبهاش مثل همیشه بود، سرش رو تکیه داده بود و ریلکس منتظر بود که نقاشیمو شروع کنم... با وسواس یه خط چشم خیلی قشنگ براش کشیدم که چشمای گردشو کشیده کرده بود و خیلی جذابتر به نظر میرسید. بهش گفتم همین قدر آرایش بسه برات، خیلی هم خوشگل شدی چیز دیگه ای نمیخوای... جلوی آیینه خودشو ورانداز میکرد و با نگاهش هنرمو تحسین میکرد، من هم نیشم تا بیخ گوشم وا بود، فکرشو نمیکردم کارم اینقدر حرفه ای از آب دربیاد، شانسی خیلی خوب شده بود... یه خورده بعدش دیدم داره از اتاق خواب میاد بیرون،خط پایین چشمش پخش شده بود، ولی زشت نشده بود، یه حالت مرموز و خوبی به چشماش داده بود... تو خواب از دیدنش لذت میبردم، از بودنش، از بازی قدیمیمون...


امروز هواییش هستم... بهش زنگ بزنم یا بی خیالش بشم؟ آخه آدم اینقدر بی معرفت؟ کاش ایمیل داشت یه ایمیل براش میزدم، دلم نمیخواد صداشو بشنوم، حوصله گله گذاری ندارم چون اخلاقشو میدونم که الان دست پیش میگیره که پس نیافته، من هم که طاقت ندارم جوابشو ندم، میزنیم به تیپ و تاپ هم...

آدم تو بعضی از این احکام اسلامی می مونه چهار شاخ، من واقعا دلم می خواد امام زمان (عج) ظهور کنه ببینم اینا حکم اصیل اسلامیه یا ملادرآوردی هستن؟ یکی از این احکام قضیه محلله، یعنی اگه مردی زنش رو سه طلاقه بکنه، راه برگشت براش نیست مگه اینکه مرد دیگه با زنش ازدواج کنه و بعد مرد اول دوباره میتونه با اون زن ازدواج کنه، به مرد دوم هم میگن محلل.... خدایی چندش انگیز نیست؟ بری بگردی یه مرد دیگه رو پیدا کنی که بیاد با زنت .... که بعدش دوباره تو بری با همون زن.... زنه رو بگو اون وسط....

 اولا چرا باید با سه بار طلاق این ممنوعیت به وجود بیاد، اصلندش یه زن و مرد ده بار طلاق بگیرن باز ازدواج کنن،  مگه چی میشه؟ دومندش آخه اون مرد اول چقدر باید بی غیرت و بی ناموس باشه که تن به این موضوع بده؟؟؟ سومندش این مرتیکه اگه تا این حد زنی رو بخواد ، سه بار طلاقش میده؟؟؟

از دیروز تا حالا ذهنم درگیره هاااااااااااااا

لال شم اگه یه روزی به جای اینکه بگم دخترا و پسرا بخوام بگم دخملا و پسملا

خوبی بچگی اینه که از هر چیزی میشه اسباب بازی ساخت.

اگه میخواید یکی رو واسه خودتون نگه دارید، اعتماد به نفسش رو تقویت کنید، نقاط قوتش رو  ببینید و به خودش نشون بدید، بهش بگید که از بودن با اون خوشحالید...

اما اگه میخواید کسی رو بپرونید، اعتماد به نفسشو ازش بگیرید، مدام روی نقاط قوت خودتون تکیه کنید، جوری که انگار هیچ عیبی ندارید، اما به کوچکترین عیب طرف هم رحم نکنید، حتی از کارهای خوبش هم عیب بگیرید، اصلا از اساس سعی کنید کار خوب اون را از منظری بررسی کنید که بد به نظر برسه....  اونوقت طرف تو خودش میشکنه، آروم و بی صدا...یه مدت که بگذره از خودش هم بیزار میشه، چه برسه به شما...

اونقدرم لجم میگیره وقتی این عکسای رمانتیکو میبینم که دختره به انحاء مختلف چپیده تو بغل پسره... حالا یه خورده اش از حسودیه اینه که کلا تو زندگیم بغل نمیشم، بیشترش از حسودیه اینه که چرا همه این دخترای تو عکس اینقده ریز میزه و ظریف مریفن؟؟؟؟؟ مگه دخترای تپل دل ندارن، چرا کسی ازشون عکس نمیگیره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من اصلندش یه شوهر میخوام قدش 195 سانت باشه، وزنش 120 کیلو که من در برابرش ریز میزه باشم!!!!!! تازه بادی بیلدینگ و وزنه برداری هم کار کرده باشه که بتونه هفتاد کیلو رو بلند کنه....


پ.ن.

تبریک میگم به وبلاگ جونم که امروز یه بهونه پیدا شد که من نق بزنم.

احساس میکنم وبلاگم خیلی غریب افتاده، دلم واسش میسوزه... عین این دوستای بی معرفتی هستم که فقط واسه وقتای دلتنگی میخوامش... آخی ... الهی... خوب وبلاگ جونم حرفم نمیاد، چیکار کنم؟

خواستگار: به نظر من مسائل اعتقادی تو زندگی خیلی مهمه

من: بله... به نظر من هم مهمه، به هر حال اعتقادات یه جورایی هدف آدم رو تو زندگی تعیین میکنه...

خواستگار: پس موافقید قبل از هر چیز در این مورد صحبت کنیم؟

من: بله...

خواستگار: خوب...

من:....

خواستگار: ....

من: ببینید، معیار و ملاک من شرعه... یعنی حد و حدودم، حد و حدود شرعیه، نه کمتر، نه بیشتر!

خواستگار: همین...؟

من: خوب آره دیگه...

خواستگار: فکر نمیکنید حد شرعی یه کم ...؟ (منظورش اینه که کمه)

زل میزنم تو اون صورت ریشوش... میخوام بهش بگم مرد ناحسابی، ملت تو همینشم موندن، آخه تو از من چه انتظاری داری؟؟؟؟ .... شرعاً تو خواستگاری حق دارم زل بزنم تو صورت خواستگار، ولی احوط آن است.... حالا میفهمم وقتی میگن سری کامل چیچیات الچیچیات آیت الله کی رو خونده منظورشون چیه...!!!!!!!! آقای خواستگار من کم آوردم، شما از هر چی مذهبیه، مذهبی تری! من شرمنده ام....

با تویی هستم که به من گفتی سینوس

به نظرم یه جورایی حق داری، من خیلی شبیه سینوسم، نوسانی ولی با قاعده... رابطه من و تو از صفر و صفر شروع شد، شاید تو یادت نیاد از کجا، از آهنگ جو دزینی شروع شد... زمان جلو میرفت و رابطه بالا نمیگرفت... تا اینکه به منفی یک رسید، اون موقعی که مکرر بهم گفتی نمیگیری و نمیفهمی و من بهم برخورد و قهر کردم... و بعدش دوباره صعود کرد و صعود کرد تا الان... فکر کنم الان از نقطه اوج گذشته و دوباره داره نزول میکنه، اینو حس درونم میگه... نقطه اوجش همون دیروز بود که یه لحظه با خودم حس کردم چه حجم زیادی تو زندگیم اشغال کردی و بعدش این ناخودآگاهم بود که ذره ذره شروع کرد به پس زدن... نگو اگه این طوریه چرا پس امروز هم طالب بودم که بحرفیم، هنوز تا صفر  مونده... ولی اون حجم داره کم میشه، از همون دیروز.

آقای lonely elephant که میای تو گودر واسم لایک میزنی، اگه میشه بیا تو وبلاگم یه ردی نشونی از خودت بذار، طالب شدم بیشتر با هم آشنا شیم، بالاخره جفتمون فیلیم، از یه جنسیم