کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

گفت میشه ببینمت، میخوام باهات مشورت کنم. گفتم نه، چون سر راه زندگی شما و طرز تفکر تون یه سنگ بزرگه و حرفهای من مثل یک جریان ضعیف آبه که نه میتونه این سنگ رو فرسوده کنه و نه مینوه تکونش بده. ضمن اینکه منبع این آب محدوده و شما قبلا تمامش کرده‌اید.

درستش این بود که بگم این سنده‌ای که شما ریدید با یه آفتابه حرف من رد نمیشه:))

نظرات 2 + ارسال نظر
نسیم چهارشنبه 6 تیر‌ماه سال 1403 ساعت 01:10 ب.ظ


خانوم ف جمعه 8 تیر‌ماه سال 1403 ساعت 12:44 ق.ظ http://khanomef.blogsky.com

دلم تنگ میشه برات
دریغ نکن خودت رو از ما

قربون محبتت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد