یه نفر به اسم یوناس تو توییتر نوشته: چند روز پیش یه بلاگر خانوم مشهدی خودش رو از طبقه هفتم یه ساختمون پایین میندازه و میمیره
حالا جریان از این قرار بوده که شوهرش بهش مشکوک میشه و توی ماشینش جی پی اس کار میذاره
پ.ن.
شک ندارم ظرفیت خانمه از مدتها قبل تکمیل بوده، حرکت شوهرش همون قطره آخر بوده که ظرف رو لبریز میکنه.
فقط عنم میگیره از اینایی که همه جا میخوان واسه مردم نسخه اخلاقی بپیچن. انگار اینا یه چیزی میدونن که بقیه نمیدونن و رسالت رو دوششونه که اون چیز خارقالعاده رو هی بگن و بگن و بگن تا نادونای اطرافشون خرفهم بشن. بابا یارو ته خط بوده، به هر دلیلی رسیده به جایی که تونسته ظرف چند ثانیه تصمیم بگیره از زندگیش بگذره، همون زندگی که بقیه آدمها با چنگ و دندون حفظش میکنن! تو بیمارستانها خروار خروار پول جا به جا میشه واسه اینکه آدمها یه روز بیشتر عمر کنن، ولی این یارو زندگیشو نخواسته! برای همچین آدمی تجویز اخلاقی میکنی نادان؟ خب خاک تو سرت:|
عصبانی نشو .بخون و بگذر
چشم عباس آقا:)))
ناراحت کننده بود
خبر و نشنیده بودم
واقعا به کجا رسیده بوده اون آدم
چقدر سخت
تاکسی و مترو عالی بود
همه فکرها و ایدههای عالی همینجاست:)))
شاید هم ترس از فشار جامعه و بدنامی و این چرت و پرتها اونقدر ترسوندتش که خودشو انداخته پایین
نظر من اینه احتمالا داشته لذتی رو از رابطه جدیدش تجربه می کرده و این می تونست وصلش کنه به این دنیا
اما در اون لحظه اینقدر فشار بهش اومده و ترسیده که خودکشی رو بر ماندن ترجیح داده
دلم میخواد بدونم شوهره از مرگ این زن خوشحاله یا ناراحت
به نظر من احتمال اینکه خوشحال باشه بیشتره
شاید بارها خانمه لب همون پنجره وایساده بوده و تصور کرده اگه شوهرش اون پایین ببیندش چکار کنه؟ بعله خودشو بندازه پایین
معمولا طرف یهویی تصمیم به خودکشی نمیگیره بارها و بارها در ذهنش مرور میکنه تا در آخر اون نخی که وصلش کرده پاره میشه و the end