کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

یه نفر به اسم یوناس تو توییتر نوشته: چند روز پیش یه بلاگر خانوم مشهدی خودش رو از طبقه هفتم یه ساختمون پایین میندازه و میمیره
حالا جریان از این قرار بوده که شوهرش بهش مشکوک میشه و توی ماشینش جی پی اس کار میذاره

خانومه هم میره خونه یه آقایی
شوهره میره جای ماشین و به خانومش زنگ میزنه که من جای ماشینم و بیا پایین
خانومه از پنجره نگاه میکنه و میبینه شوهرش اون پایینه و در یک لحظه تصمیم میگیره خودش رو پایین بندازه و خودکشی کنه

وی در ادامه بدین صورت نتیجه اخلاقی گرفته: عزیزان اگه همسرتون رو دوست ندارید و از رابطتون لذت نمیبرید، از اون رابطه بیرون بیاین اما خیانت توجیه پذیر نیست.

حالا من چه نتیجه‌ای گرفتم؟ به اون رفیقای زیرابی برو پیام دادم: وقتی بهتون میگم با ماشین خودتون و با اسنپ نرید پیش طرف واسه همینه، فقط مترو و تاکسی خطی:))))))



پ.ن.

شک ندارم ظرفیت خانمه از مدتها قبل تکمیل بوده، حرکت شوهرش همون قطره آخر بوده که ظرف رو لبریز میکنه.

فقط عنم میگیره از اینایی که همه جا میخوان واسه مردم نسخه اخلاقی بپیچن. انگار اینا یه چیزی میدونن که بقیه نمیدونن و رسالت رو دوششونه که اون چیز خارق‌العاده رو هی بگن و بگن و بگن تا نادونای اطرافشون خرفهم بشن. بابا یارو ته خط بوده، به هر دلیلی رسیده به جایی که تونسته ظرف چند ثانیه تصمیم بگیره از زندگیش بگذره، همون زندگی که بقیه آدمها با چنگ و دندون حفظش میکنن! تو بیمارستانها خروار خروار پول جا به جا میشه واسه اینکه آدمها یه روز بیشتر عمر کنن، ولی این یارو زندگیشو نخواسته! برای همچین آدمی تجویز اخلاقی میکنی نادان؟ خب خاک تو سرت:|

نظرات 4 + ارسال نظر
یه مرد شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1403 ساعت 11:11 ب.ظ http://Whiteshadow.blogsky.com

عصبانی نشو .بخون و بگذر

چشم عباس آقا:)))

نسیم یکشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1403 ساعت 09:44 ق.ظ

ناراحت کننده بود
خبر و نشنیده بودم
واقعا به کجا رسیده بوده اون آدم
چقدر سخت
تاکسی و مترو عالی بود

همه فکرها و ایده‌های عالی همینجاست:)))

سمیه س یکشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1403 ساعت 01:19 ب.ظ

شاید هم ترس از فشار جامعه و بدنامی و این چرت و پرتها اونقدر ترسوندتش که خودشو انداخته پایین

نظر من اینه احتمالا داشته لذتی رو از رابطه جدیدش تجربه می کرده و این می تونست وصلش کنه به این دنیا
اما در اون لحظه اینقدر فشار بهش اومده و ترسیده که خودکشی رو بر ماندن ترجیح داده

دلم میخواد بدونم شوهره از مرگ این زن خوشحاله یا ناراحت

به نظر من احتمال اینکه خوشحال باشه بیشتره

فروغ سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1403 ساعت 03:51 ب.ظ

شاید بارها خانمه لب همون پنجره وایساده بوده و تصور کرده اگه شوهرش اون پایین ببیندش چکار کنه؟ بعله خودشو بندازه پایین
معمولا طرف یهویی تصمیم به خودکشی نمیگیره بارها و بارها در ذهنش مرور میکنه تا در آخر اون نخی که وصلش کرده پاره میشه و the end

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد