می گن همه ما هم مرد هستیم و هم زن.
می گن همه ما وقتی عاشق می شیم، نمودی از جنس مخالف درونی خودمون رو در کالبد فرد مقابل می بینیم، و این تصویر رو دوست داریم.
مشکل همینه که زن درونشو دوس ندارم
از اوناس که همیشه و هرجا اولویتش اینه ناخناش نشکنه، مقایسه کن با من که بدم میاد از ناخن بلند! یه زن ترکه ایه که شیرینی تر نمیخوره، اگرم بخوره خامه های روشو و حتی خامه های لاشو میزنه کنار و فقط کیکشو میخوره. هیچ وقت تو هیچ فصلی شیشه ماشینو نمیده پایین که باد بخوره تو صورتش. لب جدول باغچه نمیشینه چون لباساش کثیف و خراب میشه. از پیک نیک و کوهنوردی خوشش نمیاد چون باید کتونی بپوشه و تیپ اسپورت بزنه! به بچه اش شیر نمیده چون سینه اش از فرم میافته و الخ
در مقابل اونم با مرد درون من کنار نمیاد. یه سبیل کلفت که دوغو با شیشه میخوره و بعدش عاروق میزنه. وقتی هم میخواد آشغال بذاره دم در یا که میخواد بره دم پنجره سیگار بکشه یه پیراهن نمیاندازه تنش. فقط سالی دو سه بار میره آرایشگاه، عید باشه یا عروسی، عوضش سالی پنج شش بار شرطو به رفیقاش میبازه و باس یه باجی به زن و بچه ش بده تا خونه رو خالی کنن و رفقا تو جمع شن و عرقشونو بخورن
اینکه میشه نمودی از جنس موافق درونمون رو در دیگری دیدن. شما زنیت اون رو دوست ندارید و اون مردانگی شما رو
فکر کنم من هم همینو گفتم:))
ولی اشتباه نوشتی . برعکسش رو نوشتی. نوشتی جنس مخالف
ببین
جنس مخالف درون من میشه جنس موافق با اون:))
جالبه من در مورد خودم به شکل حسی و شهودی اینو درک میکردم چرا توی رابطه هام فلان رفتار طرف رو نمیتونم تحمل کنم یا اون ورژن ظرافت خواه طرف حالم رو میگیره چون اون ظرافت طبعی نیس که مکمل وجه مردونه من باشه ولی هیچ وقت مثل تو اینطوری آنالیزش نکرده بودم و چندبار خوندم نوشته ت رو. چیزی که من بهش رسیدم اینه کسی مقصر نیست نه بعد زنانه اون نه وجه مردونه تو فقط ناهماهنگی وجود داره, انگار کسی ساز کوک نشده میزنه, هر کدومتون به تنهایی می تونه زندگی هماهنگ با خودش رو داشته باشه
قبول دارم حرفتو
ولی جملهی آخرت چندان امکانپذیر به نظر نمیرسه
ببین
نمیگیری
باشه:))