ترجیح میدم که مخاطبای وبلاگم نخونن، فقط برای کامل بودن کالکشن خودم اینجا میذارمشون. اونقدرم مهم نیست که مرموزش کنم.
من دیگه واقعا با سوگواری این مرد دارم از پا درمیام:( یکسال که باید ساپورتش میکردم که بره به باباش برسه
حالا هم هر چند وقت یه بار میزنه تو فاز آهنگ دپ و اشکای یواشکی. رو مخمه.کاش حداقل معلوم بود چقدر طول میکشه، یه ددلاینی داشت. داری زندگی میکنی فکر میکنی همه چیز اوکیه یهو خالی میکنه:(( هیچ کاریش هم نمیتونم بکنم
فقط باید بشینم شاهد کسشرترین وضع زندگیم باشم.
****
دیروز تو مغازه شکلات فروشی خفنه، دو میلیون تومن فقط شکلات و آدامس و پاستیل خریدیم. حجم خریدمون به 3 لیتر هم نمیرسید! حتی شاید به دو لیتر! فقط یه قلم کیتکت مثلا اصل رو نزدیک به 300فاکینگ هزار تومن حساب کرد! فاک فاک فاک! تازه قهوه و شکلات تلخی که خودم دلم میخواست رو برنداشتم. یا مثلا شانسی 200 تومنی رو از دست بچه گرفتم، مجبورش کردم به جاش 80 تومنی برداره. یعنی میخوام بگم اونجور هم نبود که با کمباین افتاده باشیم تو مزرعهش، ولی 40 درصد از حقوق ماهانه من رفت پای همین خاصه خرجی! بعد تراپیستم برای بار یک میلیونُم میپرسه «چرا جدا نمیشی؟» میگم «بخاطر پول عزیز من، پول!» خداییش من اگه قرار بود تنها بزرگشون کنم، با چُس تومن حقوق کارمندیم و گوز تومن نفقهای که دادگاه برام میبره -و از کجا معلوم باباشون سر وقت بپردازه؟- کجا میتونستم همچین خرجی واسه بچهم بکنم و آرزوشو برآورده کنم؟ واقعا کارمند جماعت چرا نمیمیره از بدبختی؟
پ.ن.
مزهی کیتکت خارجی هیچ تفاوت محسوسی برای من نداشت:|
ولی پاستیلاش واقعا فرق داشت. آدامساش هم خوب بود. مارسش رو هنوز امتحان نکردهم.
اون اسباب بازی تو شانسی هم یه چیز بیخود بود مثل ایرانیا ولی کیفیتش خیلی بیشتر بود، دو روزه دست بچهی تخس من دوام آورده:))
*****
دیشب خواب میدیدم به بچهها و شوهرم گفتم که بد خوابیدم، اونها هم شروع کردن بصورت هیستیریک و عین کوتولههای فیلم هامون بهم خندیدن. با خودم فکر کردم این منظره خیلی عجیبه، نمیتونه واقعی باشه، حتما دارم خواب میبینم. بعد انگار اون آگاهیم باعث شد اون صحنه و آدمهاش محو بشن. به خودم گفتم دیدی خواب بود؟ حالا سعی کن بدون دیدن هرگونه خوابی فقط بخوابی. بعد همه جا سیاه شد ولی من داشتم زجر میکشیدم. هیچ هم نمیفهمیدم چی داره شکنجهم میکنه:|
واقعا باید یه فکری واسه خوابیدنم بکنم. بدبختانه قرص خواب اثر جدی برام نداشته تا الان. مگه اینکه چیز جدیدی رو امتحان کنم. کی حال داره باز بره دکتر:((
*****
تخمی تخمی آبان هم تموم شد.
از آذر متنفرم
تا حالا با شوهرت رفتی پیش اون تراپیسته؟
جدیدا چقدر راحت میگن طلاق بگیرین!
شوهرم به تراپیست اعتقادی نداره
تراپیسته نمیگه طلاق بگیر، من میرم اونجا هم چسناله میکنم، میگه اگه اینقدر ناراضی هستی پس چرا موندی؟ میخواد نشونم بده هنوز شوهرمو دوست دارم یا چه میدونم هنوز چیزهایی هست که ما رو بهم وصل کنه....
شوهرت , دستش به دهنش میرسه بچسب بهش
ول کن بقیه چیزارو
بی پولی کون ادم و پاره میکنه
من خودم و میگم , سگ جون تر و بدبخت تر از کارمند ندیدم
خاک عالم تو سرم
هر شب آلپرازولام نیم میخورم
البته که دیگه اثر بخشیش کمه
ولی عادت شده دیگه
یه نفر اگه بفهمه من چی میگم، فقط خود تویی:))
ببین میخوام بقیه چیزا رو ول کنم، ولی بقیه چیزا ولم نمیکنه:))
همون بقیه چیزهاست که نمیذاره عین آدم بخوابیم دیگه...
واسه اون بقیه چیزا قرص میخوریم

چون ولمون نمیکنن , ما هم راهکار و هی عوض میکنیم
فوقش یه شبایی دو تا قرص.
ولی پول و بچسب
باشه:)))))
من خودم این مدلیم که واقعااا حالم بسته به همسرمه هرچقدر هم که تلاش کردم نتونستم تغیر بدم خودمو اخه کلا هم مسخرست اگه قرار بود خودشم تنها همه خوشی هارو کنم و خودم حالو اوضاعمو خوب کنم پس چرا شوهر کردم پس؟ چه جالب من این همه نوشته هاتونو میخونم اصلا متوجه نشدم کارمندینا...خدا قوت.منم کارمندم اما نیرو پیمانکارتو یه شهر مرزی خداروشکر راضیم از حقوقم
خدا رو شکر که راضی هستی