کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

950701

نوجوون که بودم، گلستان سعدی میخوندم. دو تا مطلب از باب تعلیم و تربیت خیلی خوب یادم مونده. یکی این بود که تربیت باید در خردسالی صورت بگیره و مثال جالبی که داشت این بود که شاخه درخت رو قبل از این که تنه ضخیمی بشه باید کنار یه چوب قیِّم راست نگه داشت وگرنه بعد از گذشتن وقتش دیگه تلاش واسه راست کردنش فایده ای نداره و فقط منجر به شکستنش میشه! دومین مطلب راجع به تأثیر ذات در تربیت بود و مثالش درخت بادام تلخ بود که هر چه شیره به پاش بریزی فایده ای نداره. گرچه این مطلب در ذهن من کاملاً مردود نبود اما همیشه فکر میکردم این همه «پذیرش تأثیر ذات» شاید یک جور «جبرگرایی» باشه. حالا خودم دو تا دختر دوقلو دارم و از محیط بارداری تا محیط رشد اولیه شون یکی بوده و حداکثر تلاش من و پدرشون این بود که بین این دو تا بچه هیچ فرقی نذاریم، اما اخلاق این دو تا بچه زمین تا آسمون با هم فرق میکنه. علاقمندی هاشون و سرگرمی های هر کدوم منحصر به خودشه و برخوردشون با پدیده های یکسان، کاملا متفاوته. عادات خواب و بیداری و سلیقه غذایی که جای خود داره. کنار این دو تا که هستم، دائماً چهره سعدی با اون لبخند رندانه در عکس روی جلد گلستان میاد جلوی چشمم و با نگاه زیرکش میگه: دیدی گفتم؟! دیدی؟!

نظرات 1 + ارسال نظر
مینو چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1396 ساعت 09:20 ق.ظ http://gahnevesht1zan.blogsky.com

سلام عزیزم خدا دوقلوهات رو برات نگه داره و سایه شما و شوهرتون بالای سرشون باشه ان شالله. چه مثالای قشنگ و جالبی زدی برا تربیت فرزند. من انقد ناوراد بودم و میترسیدم که کتاب ریحانه بهشتی رو گرفتم بخونم امده شم همه جوره که خوشبختانه و یا متاسفانه قسمت نشد ازش استفاده کنم

عزیزم سوابق وبلاگتو از اولش تا مهر 95 خوندم و میخوام باز هم بخونمش. زندگی تو خیلی فراز و نشیب داشته، اما سختی ها میتونه از هر آدمی یه قهرمان بسازه. هنوز کلی راه نرفته داری. کلی روز و کلی اتفاق که فکرشم نمیکنی....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد