مامانم چند روزه تو یه شهر دیگه تو آیسییو بستریه. قبلا اینطور موقعا همه بچهها با سر میرفتن سمتش ولی الان یه بیخیالی خاصی دارن، همه مشغول زندگی خودشونن، فقط بهش زنگ میزنن. من که فقط یه بار زنگ زدم جواب نداد، بیشتر از این هم حوصله ندارم، از بقیه حالشو میپرسم. این بیچاره تو این چند سال اخیر اونقدر تا مرگ رفته و برگشته که حال بدش برای همه عادی شده. میترسم این بار که هیچ کس نگران نیست، بار آخر باشه.
خدا شفا بده ایشالا
مرسی
ایشالا حالش بهتر بشه.اگر شیرازه بگو برم بهش سر بزنم
قربون مرامت
نه شیراز نیست
حالشم بهتره
خوندم که نوشتی حالشون بهتره. خوشحال شدم :)
تی فدا
خدا رو شکر که بهترن
قربونت