کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

پنج سال از رفتن خواهرزاده‌م میگذره و من امروز صبح هر چی فکر کردم نتونستم اون طرز خاص «خاله خاله خاله» گفتنش رو به یاد بیارم. اون اوایل هر وقت یادش میافتادم صداش تو گوشم بود، انگار رو به رومه و داره صدام میکنه. چقدر زشت و بی‌رحم و کثافته این دنیا. تنها دلخوشیم دیدن هفتگی مربی نقاشی بچه‌هاست، چهره‌ش و روحیاتش خرده شباهتی به خواهرزاده‌ی من داره. یه گوشه‌ی کلاس مینشینم و به صورت کشیده و استخوانیش زل میزنم، به حالتهای پسربچه‌طورش و به صداقت و صبوریش. کاش از اینابی بودهl که سر قبر مینشینند و درددل میکنند ولی من وقتی میرم قبرستون عصبانی میشم، دلم میخواد یه گرز بردارم همه سنگ قبرها رو بشکنم. از فکر اینکه آدمها بخاطر تسکین این رنج بزرگ - میرائی و هیچ بودگی بشر-  چنین نظام الهیاتی برپا کردk، پر از خشم و تحقیر میشم. 

نظرات 4 + ارسال نظر
لیمو چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 10:34 ق.ظ

توی لحظه اول فکر کردم مهاجرت کرده اما بعدش... متاسفم تسلیت میگم.

قربونت

شهرزاد چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 10:55 ب.ظ

سه ساله مامانم مرده و آخرین بار دو سال پیش رفتم سر خاکش. هیچ اعتقادی ندارم به اینکار منم. بیهوده و بی‌هدفه. کسی که رفته، رفته. هرکجا رفته (که احتمالا هیچ‌کجا نرفته و صرفا زندگیش به پایان رسیده)، توی اون قبر نیست. متاسفانه. متاسفانه.

خیلی تلخه و هیچ وقت عادی نمیشه:(

نسیم شنبه 27 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 10:03 ق.ظ

متاسفم
واقعا ناراحت کننده ست
روحش شاد

ممنونم
ولی من به روح اعتقاد ندارم

نسیم شنبه 27 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 02:07 ب.ظ

منم اعتقاد ندارم
فقط برای آرامش خودم برای هر کسی که از این دنیا رفته میگم
این واقعیت و پذیزفتم که وقتی میمیری همه چی تموم میشه به قودل دکتر فیروز نادری عین چراغی که خاموش میشه
ولی این واقعیت چون بران هضمش هنوز سخته برای دل خوشیم میگم روح همه ی رفته ها شاد و خوشحال

میفهمم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد