کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

یه روزم میرم هند، تو اون کوچه‌ها و خیابونای شلوغش قدم میزنم، ببینم واقعا -همونجور که همیشه تصور میکردم- همه جا بوی عرق تن میاد؟ بعدم خودمو میرسونم به کشمیر، تو یه قایق تفریحی روی رودخونه ساکن میشم و شاید همونجا با یه دلبر هندی بخوابم. 



پ.ن.

واقعا عنم میگیره از مردایی که میان پای این پست کامنتی میذارن که در شأن خود کون‌دهِ چاقالشونه. از استفراغ خوک و شاش سگ چندش‌آورترن. حیف که این آدمای مریض فحش خوردن دوس دارن و باهاش ارضا میشن و گرنه با خوندن جواب کامنتاشون  میتونستین کلی فحش جدید یاد بگیرین:))

شما نرم افزار فیدیبو رو باز کن، برو سراغ کتابهایی که در فیلد خودشون شاهکارن، نظرات مردم رو بخون. اصن یه در تازه‌ای به کسشر گشوده‌ن! کتابخونای مملکت اینان؟ کاش همون پای منبر و تلویزیون بشینن آخو‌ند یه تنه کسشر بگه براشون، اینقدر دست زیاد نشه:))

خطاب به فامیل مخصوصا قوم شوهر

من نمیفهمم یعنی چی که بهتون بی‌محلی میکنم و جواب تماستونو نمیدم، بعد سعی میکنید یه جوری گیرم بندازید یا از طریق دیگه پیغام بدین و بهم بگین ازم دلخورین؟ به درک که دلخورین! من اگه برام مهم بود جوابتونو میدادم. باباجان از من برنجید، با من قهر کنید، منو بندازید دور. اسیر شدیما. 

۰۲۰۹۲۴

چندین بار بحث مهریه رو پیش کشیده، من هم گفته‌م نمیبخشم چون هیچ ارثی از تو به من نمیرسه، وارث اصلی تو پدرت و بچه‌هات هستن. فقط همین مهریه است که بعد از تو برای بزرگ کردن بچه‌هام لازمش دارم. بارها گفته‌م اخلاقاً تعهد میدم که هیچ وقت لای منگنه‌ی مهریه نذارمت. امشب باز دوباره میگه بیا فلان قدرش رو ببخش، دولت میخواد 15 درصد مالیات بگیره از مهریه. گفتم باز 85درصدش مال منه، اون پونزده درصد رو سگ خورد. میگه پول بچه‌های منه، سگ خورد یعنی چی؟ میگم پول بچه‌های تو کدومه؟ قانوناً این پول مال منه که الان لطف کرده‌م نخواستمش و دارید ازش استفاده میکنین، از لحظه‌ای که منو بردی تو حجله باید نقدی بهم میدادی. میگه چرا باید مرد مهریه بده اصلا؟ چطور واسه چیزهای دیگه فکرتون جدید میشه، حق و حقوق مساوی میخواید به مهریه که میرسه قانون هزار و چهارصد سال پیش باید اجرا بشه؟ میگم کدوم حق و حقوق مساوی؟ تا وقتی ج.ا. هست و قانونها همینه، من مهریه‌م رو نمیبخشم. اگه ج.ا. رفت و قانون درستی وضع شد، من هم مهریه نمیخوام. میگه فقط ادعاتون میشه. میگم من هیچ ادعایی ندارم، من یه زن عقب افتاده‌ام، اصلا هر چی تو میگی من همونم. مهریه‌مو نمیبخشم. مالیاتش هم هر چقدر بشه واسم فرقی نداره.

فلفلی میپرسه اصلا دارید درباره‌ی چی حرف میزنین؟ میگم درباره‌ی دزدی قانونی. فسقلی میگه دزدی بده، حتی اگه قانونی باشه. میگم درسته مامان جان.

آقای شوهر میره تو لب، نگاهم نمیکنه، براش چایی میریزم سرشو از گوشی برنمیداره، تشکر نمیکنه، مثلا قهره که خب به عنم که قهره! قبلا بهش گفته‌م اصلا همین که ازم میخوای مهریه رو ببخشم یعنی قابل اعتماد نیستی. چرا من باید به تو اعتماد کنم وقتی تو به من اعتماد نداری؟ متاسفانه بنیان خانواده من روی فاضلابه دوستان، یه شهر باید برینن توش.

بیست سال پیش دردهای شدید معده و مشکلات گوارشی داشتم. طی ده سال و بعد از ملاقات دکترهای زیاد و آزمایش و دارو های مختلف نهایتاً داروها رو بیخیال شدم و فقط سعی کردم با جهاز هاضمه‌م مدارا کنم. همون موقعا یه دکتر سالخورده‌ی بی‌نظیر داشتم که خیلی چیز ازش یاد گرفتم. یه بار یه سری دارو بهم داد که وقتی میخوردم علائمم تشدید میشد. رفتم گفتم آقا این چرا اینجوریه؟ گفت طبیعیه، از هر ده نفری که دارو میگیره برای 8تاشون نتیجه مورد انتظار (با شدت و ضعف متفاوت) حاصل میشه، برای یکیشون هیچ اثری نداره و برای یکیشون اثر معکوس داره. حالا تو جزو اون ده درصدی. من اون موقع افسرده بودم و اشکم دم مشکم بود و از اینکه جزو اون ده درصد کذایی خلاف رود شناکننده بودم بغض کردم ولی دکتر فقط لبخند میزد. پرسیدم چرا؟ گفت دخترم ما خیلی چیزها رو نمیدونیم و باز لبخند زد. از نظر من اون دکتر خدای به روز بودن و دونستن بود و حالا با لبخند میگفت نمیدونم. اون آرامش شکوهمندش در اون لحظه باعث شد به این نتیجه برسم که اساساً پزشکی برای شفا بخشیدن نیست، برای زنده نگه داشتنه و نباید بیش از این ازش انتظار داشته باشم؛ باید با درد کنار بیام تا وقتی که کشنده نیست.

این یکی از قبل مشخصه که قراره کجای دلم باشه:))

معرفی میکنم:

کیست تو رحمم، بچه‌ها
بچه‌ها، کیست تو رحمم

تا حالا لای منگنه‌ی غرور و نیاز موندی؟ همونجا که دلت میخواد سگ، زرافه یا سوسک باشی، یا یه گلدون یا چراغ چشمک‌زن سر یه آسمون‌خراش؛ اصلا هر چیزی باشی جز آدمیزادی که میفهمه کیه، چیه و چی رو با همه‌ی وجودش میخواد اما نباید بیشتر از این بابتش التماس کنه؛ دیگه دلت نمیخواد آدمی باشی که میفهمه بسه ولی میل به ادامه دادن داره.

من تیر خوردم بچه‌ها

صبحی دم مدرسه بچه، زیر نگاه‌های کثیف یه مشت آدم کثیف، حس کردم هر وقت روسری سرم نیست فاز «من هنوز زنده‌م لعنتیا»ی پاپیلون رو برمی‌دارم. رسیدم دفتر برام اسمش توقیف ماشین اومد:))



حالا باید چیکار کنم؟

گاهی بهای لذت بردن، احمق بودنه
اگه پرداختی، دیگه بهش فکر نکن:)))

020914

خانمشون حدیث کسا (همون قصه که محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین جمع شدن زیر یه تیکه پارچه و جبرئیل نازل شد که واااااای چه جمع باحالی دارین و گنگتون چقدر بالاست و خدا با شما خیلی حال میکنه و اینا) رو براشون تعریف میکنه، و قبل از ورود هر کدوم از شخصیتهای داستان یه شعر شنگول منگول طور میخونه «تق تق تق، کیه کیه در میزنه» :)) بعد از پایان ماجرا از بچه ها میپرسه از این قصه چه درسی میگیرید؟ بچه هم از من میپرسه مامان از این قصه چه درسی میگیریم؟ من هم فکر میکنم میبینم از نظر من هیچ نکته اخلاقی و درس عبرت طوری در این قصه وجود نداشت، تازه ضد اخلاق هم بود. یعنی چی که همه اعضای خانواده خیاری بخوابن کنار هم و اونقدر بچسبن به هم که زیر یه عبا جا بشن؟! حریم خصوصی چی میشه این وسط؟ البته میدونم منظور سوال معلم چی بود ولی کیرم گیر کرده تو اون منظور بی معناش:)) فلذا در جواب بچه میگم از این قصه یاد میگیریم قبل از اینکه وارد اتاق بشیم در بزنیم. بچه هم همون رو تو وویسش میگه و میفرسته تو گروه کلاس:))

خلاصه اگه وویسمون در اومد و سوژه خنده شد بدونید ما بودیم:))))