کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

دندانهای عقل آن عقب عقبها هستند، از همه دیرتر در می آیند، ماندگار هم نیستند. اما فکر کنم این دندانهای پیش دندانهای قلب هستند. اول از همه در می آیند، میافتند حتی، اما باز هم در می آیند.

یه روزم مغزم در محکمه الهی ازم شکایت میکنه، بس که بیخودی واسه فهمیدن آزارش دادم و آخرشم نفهمیدم!

آقای اسپنسر (اگه اشتباه نکنم) میفرمان که فقیر یه طبقه اجتماعی هست که ما خودمون تولیدش میکنیم. و از اون به بعد بنده سعی کردم نقشی در تولید طبقه فقیر نداشته باشم.

بعد آقای وین دایر میفرمان: اگه میخوای آرامش داشتی باشی، وابستگی نداشته باش، نخواه کسی یا چیزی حتما مال تو باشه. نخواه که همیشه حق با تو باشه
و در ادامه آقای وین دایر نفرمودن: آخه شه ژوری؟؟؟؟؟؟؟

و حافظ هم زما سوزاند کونی

شب چله واسه این فنچولی ها (خواهرزاده هام) فال حافظ میگرفتم. واسه اونی که هی ره به ره خواستگار داره اومده: ای عروس هنر از بخت شکایت منما/حجله حسن بیارای که داماد آمد.
در ادامه سایر فنچولی ها با دهنشون آهنگ ای یار مبارکبادا زدند.
من هم به نشانه اعتراض امسال فال حافظ نگرفتم. بعله!

دیدی وقتی کسی میرنجونتت، همه عالم بیان به جاش عذربخوان فایده نداره. طلب دیده شدن هم همینه، اون ته ته ته ته دلت- جایی که حتی خودتم نمیدونی کجاست یکی هست که باید ببیندت. همه عالم تو رو ببینن کافی نیست....

من از وقتی یادم میاد در مرکز توجه بوده م. پ چرا عقده دیده شدن دارم؟

گفتم غم تو دارم
گفتا جونت درآید

فحشهای ناموسی ما میتونن اسم سرخپوستی باشن. مثلا:
مادر به خطا

بغل کنید و بغل شوید اما اسراف هم بکنید حتی!

اسراف در هر کاری ناپسند است مگر در بغل