یه همکاری هم دارم خیلی مثبت و خوش قلبه.... وقتی باهاش حرف میزنم همین طور از ظاهر و باطن من تعریف میکنه (البته پر واضحه که من خیلی تعریفی هستم، بعله)... دیروز داشتم درباره ی یه موردی که برام پیش اومده بود باهاش صحبت میکردم، همین جور با اشتیاق به صورتم خیره شده بود... یهو وسط حرفام برگشته میگه: آخه کی میتونه دختری رو با لبها و دندونای تو ببینه و دلش نخواد که این دختر با مزه همسرش باشه... طبعا من هم باید این شکلی میشدم :| گفتم خیلی ها... خیلی از پسرها... :|
پ.ن. دندونای من چندان مرتب نیست، یه نمه هم خرگوشی میزنه، اگه پول و حال داشتم باید میرفتم میدادم ارتودنسی کننش! من نمیدونم واقعاً چه چیزش واسه این بنده خدا جذابیت داره؟
شاعر ایضاً در فرازی دیگر میفرماید:
امشب آسمون پر از ستاره است
امشب دل من تیکه و پاره است
و در اینجا مراد از تیکه و پاره اینه که خیلی خوش و شنگوله و احتمالاً تگری هم زده باشه. و به طرز جالبی شاهد استفاده از صنعت ادبی پارادوکس هستیم!
رضا مینا رو میخواست و مینا آرش رو. مینا پیش رضا، از آرش گله میکرد. رضا میگفت: ولش کن، بذار راست شیکمش رو بگیره و بره، اگه مال تو باشه، خودش برمیگرده. مینا هم رفت ولی دوباره پیش رضا برگشت.
دخترای پایین شهری عزیز! اونایی که آرایش از نون شبتون واجبتره، ولی پول ندارین لوازم آرایش با برندهای معتبر بخرین! رحمی به پوستتون بکنید، بخدا این پنکیکهای هزارتومنی میرینن به پوست نازنینتون... بخدا سلامتی زیبایی میاره، میوه بخورید که یبوست نداشته باشید، آب زیاد بخورید، کرم مرطوب کننده و ضد آفتاب بزنید... والا اینا از ریمل زدنهای آنچنانی واجبتره!
عشق بهتر است یا ثروت؟