کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

اونقده دوس دارم برینم به بعضی از این خود عن پندارها حیف که این یبوست کوفتی نمیذاره

ای خدا! ما کافرها رو ببر پیش خودت، به خودت قسم زجر تحمل این کسانی که ایمان آورده اند بیشتر از آتیش جهنمته!

همین که کمی مطالب روانشناسی بخوانی، میفهمی که ژانر ننه من غریبم یک فرآیند روانی شناخته شده است، این جوری میشه که کمتر دلت واسه بعضی ها میسوزه. اما مهم اینه که خودت بتونی ازش بکشی بیرون.... بعله!

وقتی من هی بهت میگفتم نفهمیدم، بیشتر توضیح بده؛ تو باس خدا رو شکر میکردی که با کسی طرفی که بداند که نداند.... بعله

دارم کنسرتی از داریوش گوش میدم که همسن خودمه... چقدر دلتنگ و نمیدونم چی چی میشم. صدای جیغ مردها و زنهای جوونی که الان دیگه میانسال و شاید هم پیر هستن.

ای روزگار! عاشخ پسر داییم بودم، جفتمون جقله، جفتمون داریوش گوش میدادیم، احساس میکردم این بزرگترین تفاهم دنیاست که ما با هم داریم... گریه کنم یا بخندم؟ ):(

بعد یه بار دفتر شعر پسرداییم یه جا بود، دیدم همه ترانه های داریوش رو نوشته... چقذه میبالیدم به انتخاب خودم....
میون این همه کوچه که به م پیوسته
کوچه قدیمی ما، کوچه بن بسته

محمدرضا هشت سالشه، دیشب گفت: خاله خسته نمیشی این همه کتاب میخونی؟
- نه خاله
- چرا؟
- چون هر چی که ندارم تو این کتابا پیدا میکنم.
اون مبهوت بود و من بغض کرده.

- گور باباش! مرتیکه ازگل... حواله ش کن به تخمت!
- من که تخم ندارم...
- خوب به تخمدونت!
- کیست تخمدان میگرم اونوقت.
- کیست احساس بگیری خوبه؟ عقده ای بشی خوبه؟

جبر جغرافیایی یعنی اینکه متعهد یا غیر متعهد بودن کشورت دست خودت نیست

از لیمو که کمتر نیست، این همه فشارش دادن، میخوای تلخ نباشه؟