کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

نوشته بود: دونه محبت بکاریم، درخت عشق ازش درمیاد؟

نوشتم: آره، درخت عشق در میاد و میوه «گه خوردم» میده. میتونی هر سال فصلش که شد ثمره‌ش رو جمع کنی ببری سر قبرت خیرات کنی. 

۹۹۱۲۰۱

اگر خواستی شعری جاودان بسرایی 

از تنهایی بگو 

از این جاودان احساس بشری

و از خیال سیال ترسیده‌ای

 که درتنگنای تاریک غارها 

خدا را خلق کرد که تنها نباشد.




دلی عکبر الفی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تراوشات کله صبح

هر صبح نعش بردن تا پشت میزِ اجبار
یک چشم خواب و خسته، یک چشم نیمه بیدار
گرچه نمیرود پیش کاری در این خرابه

مشغول کار هستند کارِگرانِ بیکار




صد عقده ناگشوده چون جعبه توی انبار

توی سرم شلوغ از بحثِ میان افکار
هر لحظه جنگ دارم با یک نفر درونم

همچون گلادیاتور در صحنه های پیکار



دل خسته ام از عالم، لش کرده رو به دیوار

دل بسته ام به ساقی، هایده روی تکرار
آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف است

سیگار بعد چایی، چایی بعد سیگار



یک دست جام باده، یک دست گیسوی یار

چشمی به تلگرام و گوشی به تیتر اخبار
در هجمه وقایع، مست و ملنگ و بی عار

آب از سرم گذشته، انگار هم نه انگار





هر چه دورتر، امن تر

تو دورترین نسیم دشتهای نامکشوفی
آنجا که عبور کنی
خرگوشها روی دو پا میایستند 
و به افق خیره میشوند 
و تن میشویند در سکون مطلق لحظه ها


من حفره سیاه دلتنگی ام

سیاه چاله ای معلقم
که هر چه آغوش و بوسه و نوازش را 
هر چه اخم و سکوت و بیداد را
هر چه هست را
هر چه نیست را
می بلعم و به هیچ می رانم.

آرزو

اگر میتوانستم مثل خورشید

هر روز شرق تا غرب عالم را زیر پا میگذاشتم

به امید لحظه ای که از بام تو بگذرم

به پنجره ای نور ببخشم که تو پرده اش را میکشی

به گلهایی بتابم که به تو میخندد...

حس آمیزی یعنی گوشِت پر از شوری شهوت بشه

دهانت پر از گسی صداش

و دلت پر از همهمه تمنا



خرده مکالمات زن و شوهری ـ فاکینگ نسل سپوخته

زن: ولی خداییش اینجا که ابی میگه دیگه از مرگ نمیترسم، بعدش باید بگه عاشق شهادتم من. نه؟

شوهر: جون به جونت کنن بچه انقلابی!

970923

مررد بلندبالا رو به پنجره های بزرگ ایستاده

از حرفهای مرد کوته فکر، خونش به جوش آمده

حرفهایش را فریاد میزند

فریادهایش شعرخوانی بغض و لرزه است

ولی من صورتکی خنثایم که دورتر از همه تکیه به دیوار داده ام

پشت صورتک زنی زجه میزند:

بگذارید خانه دلخواهش باشد

                 پنجره ها دلخواهش باشند

                                     من دلخواهش باشم.