کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

961206


دو تا دختر من کاملاً شبیه دو تا عمه شون هستن. اتفاقا اونها هم فاصله سنی کمی دارن و تو خیلی از عکسهاشون انگار دوقلو هستن. گاهی با خودم فکر میکنم به حال مادرشوهرم، وقتی که به بچه های من نگاه میکنه؛ انگار که تاریخ داره براش تکرار میشه. چنین شرایطی برای همه پیش نمیاد، شاید بشه اونو یه فرصت خوشایند دونست، اما مطمئن نیستم احساسی که ایجاد میشه شادی خالص  باشه. خودمو که جای مادرشوهرم میذارم، دلم میگیره. 

نظرات 1 + ارسال نظر
سیب دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 02:41 ب.ظ

چرا دلت می گیره!
سپهر کوچیک بود من به روزهایی فکر میکردم که بزرگ میشه و عین باباش میشه و انگار دوباره من بابای دوران جوانیش رو دارم. الان دقیقا همون روزاست
حس خوبیه
حس بدی نیست. دل آدم شاد میشه

خب آدمها با هم فرق میکنن. درک و دریافت احساسشون از یه پدیده واحد، یکسان نیست.
من و تو که خیلیییییی با هم فرق میکنیم.
قشنگیش هم به همینه اصلا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد