کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

پیرمرد و دریا

عاقبت این رمان مشهور همینگوی رو خوندم. فقط میتونم بگم خوندن این رمان عیناً تکرار داستان روایت شده است: پشت سر گذاشتن فرازها و فرودها و تحمل رنج و مرارتی که درنهایت به چیز خاصی منتهی نمیشه!

نظرات 2 + ارسال نظر
یک سیب شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 01:31 ب.ظ

دوست جونم. تو یه دیالوگی، یکی به دوستش گفت، تو مترو فقط تو رو نمی فروشن. که معنی نهفته اش این بود که فقط رفیق رو نمی فروشن.
کلا تو اون داستان من یاد رفیق نازنین خودم بودم.

سعید دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 09:59 ب.ظ http://anti-efsha.blogsky.com

من زیاد رمان نمی خونم، ولی زیاد می بینم، یعنی زیاد از روی رمانها فیلم میسازن! ولی پیرمرد و دریا رو نمی دونم ازش فیلم ساختن یا نه!

بله ساخته اند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد