کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

961103


صدای اذان قشنگی میاد، پنجره رو باز میکنم و باز یاد دخترک میافتم. یعنی الان بیداره و داره غصه میخوره؟ شک ندارم وقتی همه مهمونها رفتن کلی گریه کرده. یعنی کسی بلد بوده چطور کنارش باشه؟ خیلی از دخترها شرایط مشابه اونو پشت سر گذاشتن. بقول دوستی، پشت صبوری های زنانه برای حفظ خانواده یه دنیا رنج پنهانه. به موقعیت مشابه خودم فکر میکنم، اون موقع فکر میکردم کارم به بدترین و بیشعورترین آدمها افتاده، ولی دیشب دیدم از اونها بیشعورتر هم هست. رسم دنیا اینه که واسه هر بدی یه بدتر هم داشته باشه و نشونت داده بشه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد