من یه دهه شصتی هستم که عضویت در شبکه های مجازی رو با فرومهای تخصصی شروع کردم. ساعتها به به اسم و عکس و مشخصات مندرج در پروفایلهای نخستینم فکر کرده ام چون به نظرم اینها معرف شخصیت هر کسی بود و در عین حفظ حریمها باید به صداقت بیان میشد. من تو یاهو مسنجر چت کردم و به قیژ و قوژ دایل آپ گوش داده ام. برای من اینترنت و دنیای مجازی یه جای دور بود که مامان و باباها رو به او راه نبود. اینترنت جای آدمهای نسبتاً به روز بود. دهکده ای بود که در بدو ورود هر کس، تازه وارد بودنش تو ذوق میزد. دهکده ای که میشد با اهالیش صمیمی شد و به خوشی وقت گذروند. اما حالا، با این گوشیهای هوشمند که تو دست همه افتاده، دنیای مجازی دیگه اون دهکده دنج نیست. لشکری از پسر بچه های تخس و دختربچه های جیغ جیغو به تاراج آرامش ما قدیمیا یورش آوردن. از اون طرف جماعت بابابزرگها و مامان بزرگها عکس نوه هاشونو به اشتراک میذارن و کسالت میپراکنن. از یه طرف دیگه خاله زنکها غذا میپزن و مهمونی میگیرن که عکساشو بذارن و در متهوعیت از بقیه عقب نمونن. خلاصه یه جای درهم و برهمی شده، بدتر از دنیای واقعی. دنیای مجازی یه خوراکی شده که سیرت نمیکنه، فقط سنگینت میکنه.
اره آره مرضی، کجا بریم حالا؟ کجا میشه رفت؟
پرایوسی نداریم به حرزت عباس
من که اومدم اینجا قایم شدم دیگه
با این موضوع ونیت از دید دهه ی شصتی ها متن زیاد هست
ولی این پست شما رو نسبت به بقیه بیشتر حس می کنم
فکر کنم حس زیادی وقت نوشتن حرفاتون به خرج می دید
من کلاً حسم زیاده
حتی وقتی خوابم باز هم عواطفم در جنب و جوشن....