کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

عجب صبری خدا دارد


اولین بار که آهنگ "خدایا مرسی" از حسین تهی پخش شد، ملائک مقرب دستشونو بی حرکت گذاشتن رو ماوس و برگشتن زُل زدن به خدا. خدا چونه ش رو خاروند و ابرویی بالا انداخت. زیر لب گفت قاعدتاً نباید اینجوری میشد.

960516


خدا، هوش برتر، خالق یا هر چیز یا اراده ای که گمان میکنم وجود داره؛ اگر وجود داشته باشه؛ هدفش فقط اینه که به ما بقبولاند که تنهاییم؛ باید تنها باشیم و به تنهایی از پس همه چیز بربیایم.

به مناسبت میلاد

زیارتت فقط همان مشهدی که اردیبهشت 85 رفتم.

ترم شش دانشگاه، استاد جوان عجیبی داشتم که به طرز غریبی در جمع به من اظهار علاقه میکرد، شاید چون من در خامترین حال زندگیم حاضر نبودم با او تنها شوم. من هم به سبک خودم دلبری میکردم، با درخششی گیرا در پاسخ به سوالات پیچیده سختترین درس رشته مان و بحث عمیق درسی با او، و دزدیدن نگاهی که تشنه اش بود. هر بار که سر بلند میکردم تا به سوالش جواب دهم،شوق نگاهش را میدیدم اما سوال قلبش را بی پاسخ میگذاشتم. آن روزها آمیخته ای بودم از عواطف ناشناخته و شرم ذاتی و باید و نبایدهای آموخته؛ و مثل همیشه ترسی پنهان. احساس لذت و گناه برای اولین بار چنین سهمگین به جان هم افتاده بودند و من فکر میکردم عشق همین است، و نمیدانستم با "این" باید چه کنم. قلب کوچک مخملینم طاقت سنگینی این هجمه را نداشت...

سنگین و شرمگین به حرم پناه بردم، همان درگاه اول را در آغوش گرفتم و گریه کردم، بلند بلند گریه کردم، مثل حیوانک بی پناهی که لای تله ای تیز زجر میکشد و ناله میکند. هفت روز در همه صحنها و همه رواقها گریه کردم بی آنکه چیزی بخواهم. معشوق محجوب بیقراری بودم که وصل عاشق را میخواستم اما شرم داشتم از خواستن او، فقط میخواستم این قصه تمام شود،  میخواستم آرام شوم...

برمیگشتم در حالی که سبک بودم، استاد هم رفته بود هلند، شاید برای همیشه.

خیلی هم قافیه دار

وقتی یه پسر میگه دون ژوئَنم 

منظورش اینه: با اینکه عَنَم

دخترا آویزونن از گردنم!


اصلا هم تکراری نمیشه

تو بهشت همیشه جمعه است. ساعت ده ـ یازده بیدار میشی یه چایی میخوری، ظهر یه ماکارونی چرب،بعدش لمیده فیلم میبینی، خوابت میگیره، میخوابی. بیدار که میشی باز ساعت ده ـ یازده صبح جمعه است...

از من گفتن بود، دیگه خود دانید.


بی مقدمه بگم که از نوره طبیعی (واجبی) غافل نشید که با دو هزار تومن هم اصلاح میکنید، هم اپیلاسیون هم پیلینگ و هم میکرودرم و حتی شیمی درمانی! تاکید میکنم طبیعی باشه نه از اون بسته بندی های تیزبر و دپی و غیره...

به سبک خانم بهبهانی، خطاب به عامه توئیتریون


تو اگر به آش گندم و گوشت شکر میزنی، چه به من؟

من اگر به حلیمم نمک میزنم، به تو چه؟!

960502


به نظرم بزرگ شدن همینه که مهارتهای تازه کسب کنی و مهارتهای قبلی رو بهبود بدی، مثل این فسقلی های من. اگه یاد گرفتنی نباشه، اگه گسترش دامنه اختیارات و توانایی ها نباشه، آدم بزرگ نمیشه، فقط پیر میشه. 

هیچ پایانی واسه هیچ قصه ای وجود نداره

تو درفت های ایمیل قدیمیم یه نامه دارم، یه نامه عاشقانه. 

اعتراف میکنم هر وقت فیلم یاد هندستون میکنه (معمولاً ایام پریودم!)، میرم اون نامه رو میخونم و خط به خط اشک میریزم. خصوصا خط آخر، جمله آخر، اونجا که میگه "من همه دلتو نمیخوام...."سه بار (مثل یه ذکر واجب) تکرار میکنم: "کاش میخواستی... کاش میخواستی... کاش میخواستی...." 

بعد اشکامو پاک میکنم و میرم دنبال زندگیم؛ جوری که انگار هیچی کم نیست.