گاهی فکر میکنم صد سال دیر به دنیا آمده ام. خوب بود در دوازده سالگی شوهرم میدادند به یکی از آن آخوندزاده های متجدد و او هم مرا میفرستاد به کلاس آواز بانو قمرالملوک. در یکی از همان آمد و شدها به منزل ایشان، محض فرار از رم اسب گاری، میپریدم جلوی اُتول شهربانی و همانجا روی سنگ فرش خیابان جان میدادم تا نه خودم و نه احدی از ذریه ام شاهد این روزها نباشد.
البته که سلیقه همگان محترم است اما ما هم سلیقه ای داریم و نظریه ای. اگر از من بپرسند ترانه های حامد همایون شبیه سبزی قورمه است لا به لای برگه های خشک لازانیا! کلامی جَعلی و شِبه فاخر که با نسخه ای نازِل از موسیقی مدرن ترکیب شده و جان میدهد برای سرخوشانی که در ماشین صدای موسیقی را تا آخر بلند میکنند و به ضرباهنگش سر میجنبانند، بی آنکه نگران محتوا باشند.
عجب تعبیر مبارکی نمودید ؛بانو