یک چیزی یک جایی هست
چیزی که نباید آنجا باشد
در قلب کسی که نباید
و آن چیز خاکستری بوده و هست
انتظار میرفت کمرنگ شود
اما هر روز که میگذردبیشتر همان رنگ میشود که بود
و اینطور هم نباید باشد
یک نفر یک جایی هست که نباید باشد
و غمی دارد که نباید
و تو به نبایدها فکر میکنی
به اینکه نباید این همه نباید وجود داشته باشد
اما دارد
و دارد او را میخورد
و فقط تو میفهمی که او دیگر نیست
او تویی و تو من
قاعدتاً نباید اینطور میبود.
سلام خانم حاجیقاسمی
خوشحالم که لااقل هنوز اینجا مینویسید اگر چه دیگه توی گوگل پلاس نوشته هات رو نمی بینم
هنوز هم علاقمند پروپاقرص نوشته هاتونم
شاد و سلامت و سعادتمند در کنار خانواده باشید
سلام
ممنونم از این همه لطفتون. وقتی یه نفر میگه علاقمند پروپاقرص نوشته هامه از خوشی بال درمیارم. خدا دلتو شاد کنه جوون که دل منو شاد کردی.