کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

تَفَلسُف مبهمی در باب ضمایر

یک چیزی یک جایی هست

چیزی که نباید آنجا باشد

در قلب کسی که نباید

و آن چیز خاکستری بوده و هست

انتظار میرفت کمرنگ شود

اما هر روز که میگذردبیشتر همان رنگ میشود که بود

و اینطور هم نباید باشد



یک نفر یک جایی هست که نباید باشد

و غمی دارد که نباید

و تو به نبایدها فکر میکنی

به اینکه نباید این همه نباید وجود داشته باشد

اما دارد

و دارد او را میخورد

و فقط تو میفهمی که او دیگر نیست


او تویی و تو من

قاعدتاً نباید اینطور میبود.


960212

دوشیزه نسخه پیچ، از همان روزهای نخست افتتاح داروخانه، (حدود ده سال پیش) استخدام شد. خاطرم هست یکی دو سال از من بزرگتر بود و برعکس اغلب همسالانمان او هم مثل من چهره ای دست نخورده داشت. آن روزها تازه گرفتار انواع درد و خرید اقسام دارو شده بودم. اوایل معده ام خیلی اذیتم میکرد یا بهتر است بگویم من با غصه خوردنهایم اذیتش میکردم. بعد هم افسردگی و کمردرد و... خلاصه در گذر سالها دوشیزه نسخه پیش را میدیدم و شاهد تغییرات ظاهر و باطنش بودم. اوایل بسیار خجالتی و کمرو بود -شاید به خاطر لکنت زبانش- ، اما به مرور یاد گرفت که گرم و صمیمی پاسخ مشتریان را بدهد. ابروهای پهنش را تمیز و رنگ کرد و صورتش را بین موهای لخت پریشان، به طور کامل آراست. امروز بعد مدتها به داروخانه شان سرزدم. دوشیزه هنوز هم آنجا بود. ده سال در یک جا کار کنی؟!!! این همه ثبات را هیچ وقت در زندگیم نداشتم. متوجه شدم که هنوز مجرد است. پای چشمانش چند چین افتاده بود و پوستش دیگر شاداب نبود. یعنی من هم اینقدر پیر شده ام؟! شاید بیشتر از او!!! خسته از همه دویدنها و بالا پایین شدنهای روزانه ام،  لحظه ای دلم خواست جای او باشم.  شیرخشک، قطره آهن و دو تا مسواک انگشتی را گذاشت توی کیسه. از اینکه دو تا مسواک انگشتی خریدم متوجه شد که بچه هایم دوقلو هستند. لبخندی زد و  نگاه حسرتمندی کرد. شاید آرزو داشت جای من باشد، شوهر کرده باشد، بچه داشته باشد... 

یعنی آینه هم جواب اینا رو نمیده


خدا حفظ کنه مادرمو، میگفت کُ*س که سر راه بیافته، خر هم که داره رد میشه یه لَچَک بهش میزنه. شده حکایت خیلی از هم جنسای ما که توهم جذابیت دارن. کاش میشد بهشون بگم عزیز من شما یه ذره موقر باش، ببینم کی نگاهت میکنه. دائم تو دست و پای همه وول میخوری، آقایون نجیب هم که بدشون نمیاد یه لچکی بزنن. والا بلا از تو خوش ترکیبتر زیاده، اندازه تو مزاحم و خاطرخواه نداره. اصلا هر جور میخوای باش فقط پُز نده بابتش. 

داروینیسم به سبک من

با این حجم تولدهایی که در اردیبهشت داریم، میشه نتیجه گرفت فصل جفت گیری انسانها در اصل نیمه دوم تیر و نیمه اول مردادماه بوده که در فرایند تکامل دستخوش تغییرات شده. 



بحث هم ندارم با هیچ کس

واسه تبلیغ گلفروشی اینترنتی، نوشته : گلها بهتر از شما میتوانند احساستان را بیان کنند.


جوابم اینه که باید گِل گرفت اون رابطه و اون آدمی رو که حرف یه مشت گُل نفهم رو از حرف من بهتر بفهمه! تمام.