ـ از زندگیت راضی هستی؟
ـ حس میکنم با شاگرد اول کلاس تو یه نیمکت نشسته ام؛ همونقدر مُنتَفَع و همونقدر مُشمَئِز.
اگرچه امروزه هر عضو بدن را میتوان با عمل یا خالکوبی زیبا کرد، اما. هنوز هم برای بهبود سلیقه ی تخماتیک نمیشود کاری کرد.
زن: یه هایده ای، حمیرایی چیزی بذار حال و هوامون عوض شه.
شوهر: مگه حالت بده؟!
من تا به حال هیچ نوع مُسکری ننوشیده ام اما گمان میکنم مزه مزه کردن یک شراب کهنه، باید حسی داشته باشه شبیه به دوباره شنی4دن این غزل حسین منزوی، بعد از سالها:
خیال خــام پلنگ من بـــه سوی ماه جهیدن بود
... و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجــه بـــه خالی زد
که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود
گل شکفته! خداحافظ اگـــر چــــه لحــظه دیدارت
شروع وسوسهای در من به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دو خطیـــم آری موازیان بـه ناچاری
که هر دو باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود
اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گــرم دمیدن بود
شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغــــلپیشه بهـــــانــــهاش نشنیدن بود
چه سرنوشت غمانگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت ولــی به فکر پریدن بود