کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

950916

دانشجو

 این واژه به معنای کسی است که در جستجوی دانش است و به کسانی اتلاق میشود که در سطوح عالیه مشغول به تحصیل میباشند. در باب اینکه اسم و مسما تا چه حد تطابق دارند، شما را ارجاع میدهم به بـُردهای اعلام نمره دانشگاه ها. شکی نیست که در پی کسب دانش، معرفت و حتی فن و صنعت بودن فضیلت است اما مشاهدات من حاکی از این است که دانشجویی در این مملکت غالباً مشغولیتی منجر به اخذ مدرک بوده و آنچه البته جستجو نشود دانش است. با این حال هر ساله در روز دانشجو، شاهد موجی از تقدیس و تکریم دانشجو در سخنرانیها و مقالات نشریه ها هستیم؛ اخیراً شبکه های مجازی هم به این موج پیوسته اند. در این تقدیسها و تکریمها هم مغفول مظلوم همیشگی، دانش است. دانشجو در شانزده آذر قشری فرهیخته و کنشگر سیاسی معرفی میشود. از خودم میپرسم مگر دانشگاه خانه احزاب است؟ آیا کنشگر سیاسی بودن نیاز به آگاهی و بینش ندارد؟ قشری که عمده آنان 18 تا 24 ساله هستند، کجا و چگونه آماده پذیرش چنین نقشی شده اند؟ به فرض که بخشی از این قشر واقعا در خور فعالیت سیاسی است، چرا این بخش تا این حد برجسته و مهم جلوه داده میشود؟ به جز آنان که کلاه دوختن از این نمد را یاد میگیرند، الباقی این بخش هوشیار! و آگاه! جامعه پس از فارغ التحصیلی چه میشوند؟ هوشیاریشان را از دست میدهند یا به انفعال کشیده میشوند؟ شاید هم مشغول معیشت میشوند، پس یعنی سیاست بازیشان از سر شکم سیری و بیکاری بوده؟ مگر میشود پشت این همه القاء دغدغه سیاسی به این جمعیت نوبلوغ، منفعت نباشد؟ پاسخی که به ذهنم میرسد اصلا خوشایند نیست. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد