کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

950829

اگه تربیت مادر و ترس از مادرشوهر یادت نداد، این فسقلی های نوپا بالاخره یادت میدن: هر چی رو از هرجا برداشتی، کارت تموم شد سریع ببر بذار سر جاش؛ حتی اگه نیم ساعت دیگه دوباره لازمش داری!!!

چقدر دیر فهمیدم

زن یه سوراخه که باید پرش کنی، یا با پول یا با دول

این منطق مردای عقب افتاده است

کم هم نیستن ماشالا! خیلی هم خوشتیپ و تحصیل کرده! خیلی هم زیباکلام!

با همین منطق وقتی نمیذاری برات خرج کنه، بهش برمیخوره، کم کم سرد میشه، عشق و احترامش میشه سردی و تمسخر...

و تو سالها طول میکشه تا بفهمی چی شد که اونجوری شد.

سیب طلایی

اغلب آدمها فکر میکنن خودشون با بقیه فرق دارن یا به عبارتی برتر از بقیه هستند. بخشی از این خود متفاوت پندارها میل دارن تفاتشونو به نمایش هم بذارن. اونایی که خیلی در این خصیصه افراطی هستن، بازار هدف استیو جابز بودن. 

950809

دارم زیتونها را توی پیاله میکشم که از تلویزیون ترانه بی ربطی پخش میشود. باز هم به یادش میافتم. برای هزارمین بار به این فکر میکنم که گوشی را بردارم و شماره اش را بگیرم:

نه سلام و نه علیک

فقط یک خواهش

اینقدر به من فکر نکن

با این همه مشغله دیگر شانه ام تحمل سایه تو را ندارد

زندگیت را بکن و بگذار زندگیم را بکنم

بدی کردم

تو هم کردی

من بخشیدم

تو هم ببخش

اگر نمیتوانی فراموش کنی، حداقل به یاد نیاور.

950808

نوه عمو دراینستادرخواست دنبال کردن (فالو) داده. میپذیرم و دنبالش میکنم. عکسها را بالا و پایین میکنم. یکسال بعد از من دنیا آمده. چقدر پیر شده، موهای جلوی سرش ریخته و تنش پر از خالکوبیست. ولی چشمهاش هنوز همون شیطنت خردسالی را دارد، مثل آن شب که به دیدنش رفتیم چون تصادف کرده بود و من برای اولین بار ورم و کبودی واقعی چشم را از نزدیک دیدم!  شیطان کوچولوی مصدوم، شده مردی سی ساله که یک ازدواج ناموفق را پشت سر گذاشته. دلم میخواهد گپی بزنیم و خرده خاطراتمان را مرور کنیم ولی فکر میکنم خوبیت ندارد.

من ولی پیر نشده ام. من هنوز همان آدم چند سال پیشم. با عجله در آینه نگاه میکنم اما زنی سی و یک ساله را نمیبینم که وقت ندارد اصلاح کند و ابرو بردارد. پس چه میبینم؟ هیچ. من فقط وقتی آرایش دارم و سرحالم خودم را میبینم. از زوایای مختلف نگاه میکنم و حَظ میبرم. من پیر نشده ام؛ هنوز باورم نشده. 

این برنامه شامل صحنه هایی است که ممکن است برای همه مناسب نباشد

شبکه. من. و. تو. با این هشدار قبل از برنامه هاش، خواهر بی مسئولیتی و مادر نسبی گرایی رو با یک کاندوم به فیض رسونده!

950805

سخته واسه آموزش شیوه تربیت، لاشی ترین پسر فامیلو که میشناسی مثال بزنن و تو فقط لبخند بزنی و نگی که من عن بچه م رو هم نمیدم اون لجن بلیسه!

950801

اگه اینقدر که من بچه م رو دوست دارم، مادرم هم منو دوست داره.... وای.... وای.... وای....


خیلی وقته میخوام از عشق مادر و فرزندی بنویسم ولی وقتش نیست و اگرم وقت هست حسش نیست. ناگفته نمونه که منسجم کردن این همه افکار پریشون هم کار سختیه. تصمیم دارم همینجور بریده بریده فقط بنویسم.

اعتراف میکنم قبل از بچه دار شدنم هرگز هرگز هرگز احساساتم اینقدر عمیق نبوده و اینقدر مطمئن نبودم که کسی رو دوست دارم. اگه عشق اینه که کسی رو بیشتر از خودت دوست داشته باشی، صادقانه بگم که تا قبل از این هرگز عاشق نبوده ام. هرگز اینقدر مطمئن نبوده ام که حاضرم جانم رو فدای کسی کنم و بودن اون رو به بودن خودم ترجیح بدم. قبلا هم بخاطر کسی چیزی رو از دست داده ام اما همون لحظه و بعدها بیشتر و بیشتر حس خسارت داشته ام؛ ولیکن برای فرزندم از دست دادن هر چیز، عین شادی و استغناست. هر چی از عمر میگذره قدر گوهرجوانی بیشتر شناخته میشه، با این حال پیر شدن وآب شدن خودم رو برای بچه م میبینم و باز شادم. 

گاهی حس میکنم. مفهومی مانند خدا برای من،  شاید در ناکامیها نتونه تسلی بخش باشه، اما قطعا در این خوشحالی که دارم واقعا لازمه. احساس میکنم عمیقا نیاز دارم از کسی بابت این همه خوشی سپاسگزار باشم و برای حفظش به هر دستاویزی چنگ بزنم-حتی خرافات!

فقط وقتی به مادرم فکر میکنم غمم میگیره. به اینکه اگه اون هم منو اینقدر دوست داشت.... من چقدر بد کردم بهش.... وای برمن! وای... وای... وای...