سلام دوست عزیزم
نمیدانم
کتاب "دختر کشیش" جرج ارول را خوانده ای یا نه، داستانش چیزی شبیه داستان
ماست. در آن کتاب هم دغدغه، تعالیم اخلاقی و اعتقادات راسخی است که در برابر
حجم کثافات دنیای واقعی سست و در نهایت محو میشود.
دیروز
در آغاز جلسه ای قرآن پخش میشد. هنوز دلم از صوت قرآن میلرزد اما احساس
میکنم نمیخواهم به هیچ کتاب مقدسی دست بزنم. خسته ام از مقدسمأبیها.
قبلا
نگفته ام که من عضو انجمن حجتیه هستم،چون میدانی که دید عوام راجع به
حجتیه کاملا منفی است اما شایعهها حقیقت ندارد، من از نزدیک با ایشان در
تماس بوده ام. خلاصه آنجا به حساب خودمان به امام زمان خدمت میکردیم. از
آنجا هم آمدم بیرون. تعالیم مذهبیشان به درد دنیای امروز نمیخورد.
بحثهایی داشتیم در رد فمینیسم که با عث شد که اتفاقا من درباره فمینیسم
تحقیق کنم و به آن علاقهمند شوم!
خلاصه
که چالش فکری و مذهبی بسیار داشته ام. کنارش بگذار فشار ناشی از
محرومیتهای جسمی و جنسی که به سبب پایبندی به اخلاقیات و شرع بر من تحمیل
میشد.
شاید
کتاب "حجاب شرعی در عصر پیامبر " را خوانده باشی،یکی از خودشان نوشته.با
اسناد تاریخی که آورده یک جورهایی همه آن تعالیم و روضه هایی که برای ما
خوانده اند میرود زیر سوال. چه عرض کنم؟ بهتر است بگویم رساله توضیح
المسائل کسشعری بیش نیست!!! (عذر که بی ادبم) خلاصه کافر
شده ام به خیلی چیزها.
من هم
خدا را قبول دارم، عقلم نمیگذارد خالق را رد کنم، اما خسته ام از سگدو
زدن در بیابانهای تردید.
دیروز
بچه های انجمن خواستند که برای جشن نیمه شعبان کمکشان کنم. قبلا با جان و
دل میرفتم و هر کار از دستم برمیامد میکردم، اما حالا دست و دلم به کار
نمیرود. اگر امام زمانی باشد با همان خصوصیات که ایشان توصیف میکنند،
قطعا تمایلی ندارد کافری مثل من در جشنش خدمت کند. و اگر امام زمانی نباشد،
من چرا باید بروم خرحمالی کنم؟ و اگر امام زمانی باشد اما با توصیف متفاوت،
آن وقت چه؟ به بچهها گفتم که من در جشن شرکت نمیکنم مگر اینکه خود آقا
نشانهای برایم بفرستد. ببین چه نشانهای هم فرستاد! بعد مدتها حال تو را
پرسیدم و گفتی که تو هم دین و ایمانت مثل سابق نیست
پس چرا
قدیسین به داد ما نمیرسند؟