کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

شاکیم از دلم

دلم گرفته از یادآوری پارسال این موقع.میدونی، بعضی بازی ها خوب نیست، عین آتیش بازیه، خودت شروعش میکنی، خودت هم آخرش به گه خوردن میافتی. بعد یه وقتایی (فور اگزمپل رایت ناو) دلم میخواد همه آدما دلشون واسه من بسوزه.

 

میخواستیم اسم پسرمون رو بذاریم رضا.گفتم رضا رو قبل از یه سالگیش باید بیاریم مشهد، تو ببرش تو قسمت مردونه که خلوتتره، بچه م تو این شلوغی ها خفه میشه. از اسم رضا خوشم میومد، عاشق امام رضا بودم و هستم، اما نمیخواستم اسم پسرمو بذارم رضا... این  انتخاب اون بود و من فقط تسلیم شدم، مثل همیشه.احمقانه است، اما بغض مادری رو دارم که بچه ش بعد از اولین وعده شیر خوردن، از دستش میره

با دیدن اولین عکسم شگفت زده شد، گفت نگاهت.... ناز نگاهت....و من اولین بار بود که به نگاه خودم نگاه کردم. خیلی از اولینهام با اون بود. یکی بود که هنوزم هست، اما نه برای دل من....

یکی بود که خیلی میخواستمش، ولی دیگه نمیخوام که باشه... کسی که بیشترین گریه های عمرمو به خاطرش کردم اما نخواستم که برگرده.... یکی بود که باید میرفت، خودم آورده بودمش، خودم راهیش کردم...

یکی بود که نمیخواست باشه... من خواستم باشه... نباید میخواستم، نباید راضی میشد....

یکی بود که هیچ وقت گلایه ش رو نکردم، حتی به خدا

یکی بود که انگار آمده بود که بعد رفتنش من غصه ای واسه خوردن داشته باشم.... منی که واسه از دست دادنها غصه نمیخوردم.... منی که ده روز تمام بعد رفتنش سنگی ساکت شده بودم و بعد از اون سه روز لاینقطع گریه میکردم

یکی بود که از سرش زیاد بودم ولی بازم سرسنگینی میکرد...فکر کردم اگر سر به سنگش بسابم، راهی باز میشه، اما نشد....

یکی بود که ازم خواست تو حرم امام رضا دو رکعت نماز براش بخونم، تو هشت تا صحن آقا براش خوندم....

میدونست بچه ها رو خیلی دوس دارم. ازش پرسیدم دلت میخواد بچه ت رو من به دنیا بیارم؟ گفت تو عاشقمی، بچه منو با عشق بزرگ میکنی....

یکی بود که متولد ماه مهر بود، چند روز دیگه تولدشه....

میدونم باید میرفت... دلم میسوزه از اون همه احساسی که هرز رفت.... اون همه احساسی که بااون رفت که رفت که رفت که رفت که رفت... میدونم دیگه برنمیگرده....

ببخشید، حکیم اینجا دهن پاره بود.

ای دوست بیا شریک غم باش مرا
کاهو نشوی اگر، کلم باش مرا
کیفم زده شد به دست یک دزد کثیف
بی پول شدم، خان کرم باش مرا


یکی را گفتند BRT بی دزد به چه ماند؟ گفت کس نگو مومن!  


دزد دله ای که سگ تو قبر پدرش
فقرش چو یکی تیر شد و ما سپرش
از قوت اقتصاد شد ک..یرم راست
کردم به ک...ون محمود و هفت جد خرش

ای شعرای عزیز

استفاده از تجربیات دیگران خوب است، اما توجه داشته باشید که امروزه با مقدار کافی TNT میشود اورست را از جا کند، چه برسد به بیستون.

هیچکس نمیفهمد، من مریضم!

سالهاست سرطان حوصله دارم
درد بی درمانی که تنها نشانه اش بی حوصلگی است

شکست نه،پلاسیدگی عشقی

گل گفت: تو باید شازده کوچولو باشی، اینجا هم اخترکته.... درسته؟
مخاطب با لبخند گفت: من گیاهشناسم، اینجا هم آزمایشگاهمه!

اون کنه هم که می چسبید به مورچه سیاه گی بود.... واسه همین مورچه هی از دستش در میرفت.

سطح انحراف فکری رو داشته باش!

من این فیتیش درست نمیدونم چیه، ولی فکر کنم مورچه خوار هم نمیخواسته مورچه رو بخوره، میخواسته بیاندازش رو یه جاهاییش راه بره...

هادی و هدی رو بگو.... نکنه اونا هم خواهر و برادر نبودن...! هعی وای من!

نکنه استنلی هم اون راکونشو میکرد... رامکال زبون بسته...

راستشو به من بگید. اون پیرمرده که همراه سندباد سفر میکرد، کاظم قاقی بود؟؟؟