واسه من
نوجوونی یعنی آهنگای داریوش... یعنی بخونی یاور همیشه مومن ، ولی بدونی که یاوری در کار نیست، خاصه از نوع مومنش....
نوجوونی یعنی چشمت به چهار تا پسر سر کوچه بیافته و راه رفتن عادیت یادت بره
نوجوونی یعنی کفش کالجی با شلوار گشاد مدرسه، با کیف توی دست و چادری که باد میخوره، شبیه مریم افشار تو سریال درپناه تو بشی
جوونی یعنی کلاس کنکور، افطار با دلتنگی، نماز غفیله واسه قبولی
جوونی یعنی قبولی تو دانشگاه، ثبت نام و شهریه، دل دادن به پچ پچ های ردیف پشتی که پسرا نشستن و غافل شدن از فیزیک هالیدی
جوونی یعنی تجربه کافی شاپ برای اولین بار، عطش اسمس بازی، نشستن تو تاکسی کنار یه پسر، بازدید از نمایشگاه عکس و نقاشی، فهمیدن اینکه چقدر از دنیا عقبی... چه قدر از هم سنهات عقبی، چه قدر از مرحله پرتی کلاً....