کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

خرق عادت

همیشه ساکت ها سرد نیستند....

صورت

صبح یه طرح تازه به ذهنم رسید برای یه داستان... یه دختری که یه آدمکش استخدام میکنه تا یه دختر دیگه رو بکشه... مرد آدمکش به خاطر موقعیت شغلیش با زنها ارتباط خیلی کمی داشته، در واقع فقط با زنهای خیابانی خوابیده بوده ، بنابراین آشنایی با این کارفرمای جدیدش رو به چشم یه اتفاق خوب تو زندگیش میبینه و سعی میکنه به دختر نزدیک بشه... وقتی از دختر دلیل درخواست قتل یه دختر دیگه رو میپرسه، اون میگه مقتول رقیب عشقیش بوده و پسری رو  که او دوست داشته قاپیده... مرد آدمکش سعی میکنه دختر رو از خواسته ش منصرف کنه و در واقع داشته خودش رو به دختر نزدیک میکرده و میخواسته که وارد زندگی اون بشه.... در  این اثنا متوجه میشه که دختر پول آدمکشی رو به زحمت تهیه کرده... دست آخر وقتی می بینه که از پس دختر برنمیاد تصمیم میگیره که خواسته ش رو انجام بده و پولی هم نگیره، به اصطلاح اونو مدیون خودش کنه... بعد از قتل وقتی روسری مقتول عقب میره، متوجه میشه که طرف یه بیمار سرطانیه که شیمی درمانی میشده، عینک دودیش رو برمیداره و با کراهت به رنگ پریده و ابروهای ریخته این صورت نگاه میکنه...  همون بالای سر جسد به دختر زنگ میزنه که بگه کار تموم شده ولی تلفن مقتول زنگ میخوره...

ختم جلسه دادرسی

نصفه شب، یادش افتاد. بغض کرد. بخودش گفت: گریه کن دختر! گریه کن... بگذار اشکهایت بیاید... باید خالی بشوی، این عقده باید باز بشود...

خودش گفت: نمیخواهم گریه کنم... ارزش اشک ریختن ندارد...

با نگاه پرسید واقعاً ارزش ندارد؟

خودش گفت: نه ندارد! نه او و نه هیچ کس دیگر... او هم مثل بقیه بود، یک شیاد عیاش مثل بقیه شان.... همه شان عین همند...

دلش نمیخواست این طور فکر کند، این طور فکر کردن برای آینده ش خوب نیست، او باید آینده ش را روشن و قشنگ بسازد، این طور فکر کردن ویرانش میکند، بدبینش میکند، تلخش میکند. هیچ کس یک دختر تلخ را دوست ندارد. او باید دوست داشته شود... اما چه دلداری میتوانست به خودش بدهد؟ به کسی که به هر که دل بست باخت...

اشکش درآمد، سر خوردن اشک روی صورت آرامش بخش است، مثل رد شدن از یک پل معلق...

گفت: میدانم، وقتی یک نفر میگوید همه شان عین همند، دارد خودش و طرف مقابلش را تبرئه میکند. خودش را بابت انتخابش و طرفش را بابت عملش... دارد میگوید طرف مقابل من به ذاتش عمل کرده، پس جای محاکمه ندارد... اما آیا واقعا ذات آدم این است؟ ذات مرد این است؟ نرینگی یعنی همین؟؟؟

خودش گفت: انتخاب من... انتخاب من هم غلط بود...